معنی سنگدلی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سنگدلی. [س َ دِ] (حامص مرکب) بی رحمی. سخت دلی. (ناظم الاطباء). قساوت. دل سختی. بی رحمی:
ای پسر نیز مرا سنگدل و تند مخوان
تندی و سنگدلی پیشه ٔ توست ای دل و جان.
فرخی.
شیرین سخنم دید و بدان چرب زبانی
زآن سنگدلی پارگکی نرم تر آمد.
سوزنی.
چرا همی شکنی جان من ز سنگدلی
دل ضعیف که باشد بنازکی چو زجاج.
حافظ.
آنکو ترا بسنگدلی کرد رهنمون
ای کاشکی که پاش بسنگی برآمدی.
حافظ.
بی رحمی، قسی، قساوت
قساوت
سخت دلی بیرحمی.
قساوت
قساوت