معنی سنگسار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سنگسار. [س َ] (اِ مرکب) نوعی از سیاست که آدمی را تا کمر درخاک نشانند و بر آن سنگ باران کنند بحدی که بمیرد. (غیاث). سیاستی باشد مشهور که آدمی تا کمر در خاک نشانند و سنگ باران کنند. (برهان). سیاستی است که به عربی رجم خوانند. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء): هرکه در حرم پادشاه رود و با دختر پادشاهان زنا کند جزای سنگسار باشد. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی).
کنند آن هیونان از آن سنگبار
نمانند خود را در آن سنگسار.
نظامی.
برآمد یکی ابر ظلمات رنگ
بر آن سنگساران ببارید سنگ.
نظامی.
ما نگون و سنگسار آئیم از او
ما کساد و بی غبار آئیم از او.
مولوی.
|| رسخ و رسخ در لغت به معنی ثبوت باشد که از ثابت شدن است. || (اصطلاح اهل تناسخ) آن است که چیزی بسه مرتبه متنزل شود یعنی روح از صورت انسان بصورت حیوان دیگر جلوه نماید و بعد از آن بصورت نباتی چمن آرا گردد و آنرا بگذارد و بصورت جماد ظهور کند. (از ناظم الاطباء) (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج). این لغت دساتیری است.
(سَ) (اِمر.) محکومی که او را تا کمر در خاک فرو می کردند و آن قدر با سنگ بر سر و رویش می کوفتند تا بمیرد.
مجازاتی که طی آن محکوم را تا کمر در زمین فرو میکنند و به او سنگ میزنند تا بمیرد،
سنگبار، رجم
سنگباران، رجم، سنگلاخ، سنگستان
نوعی از مجازات که آدمی را تا کمر در خاک نشانند و بر ان سنگ باران کنند بحدی که بمیرد