معنی سهی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سهی. [س َ] (ص) راست و درست را گویند عموماً و هر چیز راست رسته را خوانند خصوصاً. (برهان). راست عموماً و سروی که بغایت راست باشد خصوصاً. (غیاث):
بزد بر میان درخت سهی
گذاره شد آن تیر شاهنشهی.
فردوسی.
رجوع به سرو سهی شود. || تازه و نوچه و نوجان. (برهان).
سهی. [س ُ ها] (اِخ) نام ستاره ای:
حکم او مالک قلوب و رقاب
رای او افسر سهیل و سهی.
ناصرخسرو.
رجوع به سها شود.
راست، راست رسته، تازه. [خوانش: (سَ) (ص.)]
راست و بلند: چندان بود کرشمه و ناز سهیقدان / کآید به جلوه سرو صنوبرخرام ما (حافظ: ۳۸)،
سها
صفت سرو
صفت سرو، راست و درست
راست، صاف، راستقامت، کشیده،
(متضاد) کژ، تازه، نوجوان
عموماً هر چیز راست را گویند، کشیده
راست، نام زن ایرج