معنی سوسه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سوسه. [س َ / س ِ] (اِ) کرمی باشد که در گندم افتد و ضایع کند. (برهان). کرم گندم. (غیاث). کرمی است که در گندم افتد و ضایع کند. آنرا کرم گندم خوار و سلیک نیز گویند. (آنندراج). شپش گندم. (دهار):
نیاید بکار من این کار جنگ
کجا سوسه سنجد بجنگ پلنگ.
فردوسی (از آنندراج).
رجوع به سوس و سیسک شود. || خدشه. (یادداشت بخط مؤلف).
- سوسه نداشتن معامله، هیچ نوع احتمال ضرر، از قبیل: دعاوی حق یا باطل ثالثی در آن نبوده و هیچگونه غل و غش و دسیسه و شیدی در آن نباشد. (یادداشت بخط مؤلف).
حقه، تزویر، دشواری، اشکال. [خوانش: (سَ یا س) (اِ.) (عا.)]
نیرنگ و حقه،
خدشه،
شائبۀ ریا و نیرنگ و دروغ،
* سوسه آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] دربارۀ کسی یا کاری چیزی گفتن که باعث اشکال و زحمت شود،
کرمی که پارچههای پشمی را ضایع میکند، بیب،
نیرنگ و حقه، فریب
نیرنگ، حقه، فریب
تزویر، حقه، دسیسه، نیرنگ، خدعه، اشکال، اشکالتراشی، خدشه، دشواری
تحریک، جاسوسی، ساییده شده
نیرنگ و خدشه