معنی سوغات در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سوغات. [س َ] (ترکی - مغولی، اِ) تحفه. هدیه. (از آنندراج). تحفه. هدیه. (مجموعه ٔ مترادفات ص 88). ره آورد. (فرهنگ رشیدی) (غیاث). ره آورد که دوستان برای دوستان آرند و مطلق ارمغان و بخشش را نیز گویند و این زبان خوارزمی است. (مننسکی ازتتمه ٔ برهان چ هند، یادداشت بخط مولف):
گر نسیم سحر از زلف تو بویی آرد
جان فشانیم بسوغات نسیم تو نه سیم.
سعدی (خواتیم).
بهتر از جان به بر ای خواجه متاعی به در دوست
که بسوغات نبرده ست کسی زیره بکرمان.
سنجر کاشی (از آنندراج).
هدیه، تحفه، ره آورد. [خوانش: (سَ یا سُ) [تر.] (اِ.)]
هدیهای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد، راهآورد، رهآورد، ارمغان،
رهاورد
ره آورد، ارمغان
نورهان
ره آورد
ارمغان، تحفه، رهاورد، هدیه
تحفه و هدیه، ره آورد، ارمغان، بخشش
نورهان