معنی سپستان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سپستان. [س ِ پ ِ] (اِ) «سبست » (فرانسوی)، «کردیامیکسا» (لاتینی). (ثابتی ص 186). پهلوی «اسپَی » (آرامش گاه، ملجاء)، ارمنی عاریتی و دخیل «اسپیَکَن » (مهمان)، باید از شکل «اسپینی » ناشی شده باشد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). میوه ای است بقدر آلوی کوچکی و در درون آن شیره ای باشد لزج و بیمزه آن را در دواها بکار برند و معنی آن اطباءالکلبه است و به عربی دبق خوانند با دال ابجد و بای ابجد ودرخت آن را شجره الدبق گویند. گرم و تر است و سرفه را نافع باشد. (برهان). درختچه ای است که در عباسی یافت میشود و نام علمی آن «کردیامیکسا» میباشد. و در بندر عباس «اونبو» مینامند. چوبش سخت و سنگین است وخوب رنده میشود و در هنرهای زیبا مصرف میگردد. (جنگل شناسی ساعی ص 272). لغت فارسی است و بعربی دبق نامند، ثمر درختیست زیاده بقدر قامتی. ساق او مایل بسفیدی و برگش مدور بزرگ و بارش در خوشه و در اول زرد و بعد از خشکی سیاه میشود و در حرارت و برودت معتدل و در اول تر و سهل محرورالمزاج و مواد سوداوی و مزلق و ملین سینه و حلق و مسکن حده صفرا و عطش و قلیل الغذا و مقوی امعا و جهت حرقهالبول و سرفه ٔ حاره ٔ یابسه و اخراج کرم معده و خشونت صورت و گرفتگی آواز و سجح که از دوای تند بهم رسیده باشد و اصلاح اذیت ادویه ٔ مسهله و تبهای حاره و بلغم شور نافع و ضماد مطبوخ او دردوشاب خرما جهت گشودن دمل آزموده است و قدر شربتش از سی عدد تا بیست مثقال و مضعف معده و گویند مضر جگراست و مصلحش در مبرودین گل سرخ و در غیر او عنابست و بدلش خطمی. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). نزول الکلب. (بحر الجواهر). مخفف سگ پستان و بذر آن سنجسبویه باشد. (مفاتیح). لسان البحر. (منتهی الارب). مخاط و مخیطا گویند و معنی سپستان اطباءالکلبه بود و بعربی دبق خوانندو دنبیر گویند بلفظی دیگر. بهترین آن بحری بود که تازه و فربه و صمغی بود طبیعت آن معتدل و گویند سرد بود و گویند گرم و تر بود و نافع بود جهت سرفه که از گرمی و خشکی بود و سفید و حلق را نرم گرداند و شکم براند و تشنگی بنشاند و مسهل بود و منقی بود و مقوی آن بود و امعاء را از اخلاط بد پاک گرداند. در ادویه ٔ مسهل نیکو بود و فعل وی و تبهای گرم که سبب آن خود با صفرا بود، آنچه از بلغم شور بود سود دهد و مقدار مستعمل از وی سی دانه بود لیکن غذا اندک دهد و مولد بلغم بود و گویند مضر بود بجگر و مصلح وی آب عناب بود. (اختیارات بدیعی). اعین السرطان. سنجسبویه. اطبأالکلبه. سبستان. سگپستان. (ابن البیطار):
شیرزدگان امید و سینه رنجوران عشق
در زقومش هم دو پستان هم سپستان دیده اند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 92).

فرهنگ عمید

درختی گرمسیری با برگ‌های گرد و نوک‌تیز و گل‌های سفید خوشه‌ای و خوش‌بو،
میوۀ این گیاه بیضی‌شکل، زردرنگ، و دارای شیرۀ لزج و بی‌مزه است که پس از خشک شدن سیاه‌رنگ می‌شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری‌های ریوی به کار می‌رود، سگ‌پستان، سنگ‌پستان،

فرهنگ فارسی هوشیار

میوه ای است بقدر آلوی کوچک و در درون آن شیره ای باشد لزج و بیمزه، آنرا در دواها بکار برند و گرم و تر است و برای سرفه و ا مراض ریوی بکار میرود

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر