معنی سیاه پوش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سیاه پوش. (اِخ) دهی است جزو دهستان کورائیم بخش مرکزی اردبیل شهرستان اردبیل. دارای 281 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سیاهپوش. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).

سیاه پوش. (نف مرکب، اِ مرکب) آنکه جامه ٔ سیاه پوشد. || مجازاً، زنگی. حبشی:
فلک از طالع خروشانش
خوانده شاه سیاه پوشانش.
نظامی.
|| سیاه رنگ:
تیغ کبود غرق خون صوفی کار آب کن
زاغ سیاه پوش را گفته صلای معرکه.
خاقانی.
|| شب گرد. عسس. میربازار. میرشب. (برهان) (از آنندراج). شرطه. (مهذب الاسماء) (تفلیسی). || چاوش و آن کسی باشد که پیشاپیش پادشاهان دورباش گوید و این جماعت در قدیم بجهت هیبت و صلابت و سیاست سیاه می پوشیده اند. (برهان) (از آنندراج): و این مثال بداد و سیاه پوشان برآمدند و حجت تمام بگرفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292). || سوگوار ماتمی و صاحب تعزیت. (برهان) (آنندراج). || شیربانان یعنی جماعتی که شیر، ببر و جانوران درنده نگاه میدارند. (برهان).

فرهنگ معین

(ص فا.) کنایه از: سوگوار، (اِ.) شبگرد، عسس. [خوانش: (پِ) (ص مر.)]

فرهنگ عمید

کسی که جامۀ سیاه به تن داشته باشد،
[مجاز] ماتم‌زده، ماتم‌دار، عزادار،
(اسم، صفت) [مجاز] شب‌گرد، عسس،

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند جمع: سیاه پوشان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر