معنی شاخک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
شاخک. [خ َ] (اِمصغر) شاخ خرد. شاخچه. شعبه. || اکلیل الملک را گویند. (شعوری) (آنندراج). دارویی که ناخنک و بتازی اکلیل الملک گویند. (ناظم الاطباء).
شاخ کوچک،
شاخۀ کوچک: در جلوات آمدهست بر سر گل عندلیب / در حرکات آمدهست شاخک شاهسپَرَم (منوچهری: ۷۰)،
آنتن
شاخ کوچک (اسم) شاخ کوچک.