معنی شاهر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شاهر. [هَِ] (ع ص) مشهور. معروف. نامی. سرشناس:
کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کند
این بدین معروف گردد وان بدان شاهر شود.
منوچهری.
|| تیغ و شمشیر کشیده. از نیام برآمده. آخته. خرج شاهراًسیفه، بیرون آمد شمشیر برکشیده:
اندر صف مجادلت مذهب
بر خصم تیغحجت تو شاهر.
سوزنی.

شاهر. [هَِ] (ع اِ) سپیدی نرگس. (منتهی الارب).اما در تاج العروس و شرح قاموس و اقرب الموارد این کلمه به صورت جمع «اشاهر» و مفرد آن «اشهر» ضبط شده است و گویا مؤلف منتهی الارب را سهوی رخ داده است.

فرهنگ معین

(هِ) [ع.] (اِفا.) مشهور، معروف.

گویش مازندرانی

نام فارسی آن شمشاد و نام علمی آن enee eriir sem boohoos است

فرهنگ فارسی هوشیار

مشهور، معروف، نامی، سرشناس

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر