معنی شبلی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
شبلی. [ش ِ] (اِخ) ابن ابراهیم شمیل. پزشک و محقق. دارای مشربی فیلسوفانه بود. در سال 1269 هَ. ق. در قریه ٔ کفرشیما (لبنان) به دنیا آمد و در دانشگاه امریکایی بیروت تعلیم یافت و در سال 1335 هَ. ق. به قاهره درگذشت. از آثار اوست: فلسفه النشوء و الارتقاء. آراء الدکتور شمیل. سوریه و مستقبلها و... (از اعلام زرکلی ج 3 ص 227) (معجم المؤلفین ج 4 ص 294).
شبلی. [ش ِ] (اِخ) دماوندی. ابوبکر دلف بن جحدر شبلی. زاهد و پرهیزگار معروف. وی در آغاز کار، والی دنباوند (دماوند) بود و سپس پرده دار موفق عباسی شد (و پدرش سرپرده داری میکرد) بعد از آن پرده داری خلیفه را رها نمود و در سلک زهاد وعباد و متصوفه درآمد و به صلاح و درستی معروف گردید.اصل وی از خراسان و منسوب به قریه ٔ «شبله » از توابعماوراءالنهر و مولدش در 247 هَ. ق. به سامراء و وفاتش در 334 هَ. ق. بود و در مقبره ٔ خیزران مدفون گردید. در نام و نسب وی اختلاف کرده اند و او را به نامهای: دلف بن جعفر، جحدربن دلف، دلف بن جعتره، دلف بن جعوبه و جعفربن یونس خوانده اند. همچنین در مذهب او اختلاف کرده اند. ابن خلکان، مالکی مذهبش دانسته و قاضی نوراﷲ شوشتری به تشیع و تعصب در این مذهب تصریح کرده است. (از تذکره الاولیاء عطار ج 2 ص 127) (از اعلام زرکلی ج 3 ص 21) (ریحانهالادب ج 2 ص 299) (سبک شناسی ج 2 ص 185).
شبلی. [ش ِ] (اِخ) محمدبن عبداﷲ الشبلی السابقی دمشقی طرابلسی حنفی، ملقب به بدرالدین ابوالبقاء. فقیه، محدث، مورخ، ادیب، قاضی. در دمشق به سال 712 هَ. ق. بدنیا آمد و به قاهره اقامت گزید و مسند قضاء را در طرابلس شام به عهده گرفت و در همان شهر در سال 769 هَ. ق. درگذشت. از آثار اوست: محاسن الوسائل الی معرفهالاوائل. زهوالبدیع فی زهرالربیع، کتاب فی آداب الحمام، تثقیف الالسنه لتعریف الازمنه. (از معجم المؤلفین ج 10 ص 219) (از اعلام زرکلی ج 3 ص 112).
شبلی. [ش ِ] (اِخ) (سردار...) داود. نام یکی از امرای صحرانشین کنار آب جغاتو است که درحدود 777 هَ. ق. هنگامیکه شاه شجاع ممدوح حافظ در تبریز بود به اتفاق یکی دیگر از امرای صحرانشین به نام عمر با چوبدستی یا وسیله ٔ دیگر به شاه شجاع حمله بردند ولی سپاهیان همراه شاه شجاع او را یا کشتند یا اسیر نمودند. (از تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 299).
شبلی. [ش ِ] (اِخ) ابوعبداﷲ از نیکان بوشنج بود و در بخارا کاتب افتکین بود و نامه های خود را با عنوان محمدبن احمد شبلی شروع میکرد و چون وزیر افتکین گردید شبلی را حذف و فقط نام خود و پدررا باقی گذارد. (از یتیمهالدهر ثعالبی ج 4 ص 72).
شبلی. [ش ِ] (اِخ). نعمانی. ملقب به شمس العلماء. مورخ، ادیب، نویسنده، شاعر، مصلح اسلامی هند، محقق و برهمنی الاصل. جد سوم او «سیورام سنگ » معروف به سراج الدین اسلام آورد. شبلی نعمانی در قریه ٔ «پندول » از توابع اعظم گره بسال 1274 هَ. ق. پای به دنیا گذارد. دوره ٔ تحصیلات را دررامپور و لاهور و نهارنپور گذراند و به حج رفت و در سال 1300 هَ. ق. در دانشگاه «علیگَرْه » تدریس ادبیات عربی مینمود. در اشاعه ٔ فرهنگ و ادبیات مجدانه اقدام میکرد و زبان فارسی و عربی را خوب میدانست. از آثار اوست: شعرالعجم، انتقاد از تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان، جزیه و مجله ٔ معارف. شبلی در سال 1332 هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 227) (معجم المؤلفین ج 4 ص 294) (وفیات معاصرین چ علامه ٔ قزوینی مجله ٔ یادگار سال 5 شماره ٔ 3).
شبلی. [ش ِ] (اِخ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. دارای 810 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ لیلان و قنات و محصول آن غلات و چغندر و کشمش است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شبلی. [ش ِ] (اِخ) دهی از دهستان هیزبخش مرکزی شهرستان اردبیل. دارای 309 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شبلی. [ش ِ] (اِخ) دهی از دهستان مهران رود بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 155 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، سیب زمینی و یونجه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شبلی. [ش ِ] (اِخ) دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 70 تن سکنه. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).