معنی شتاب گرفتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شتاب گرفتن. [ش ِ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) عجله کردن. شتاب کردن. شتاب به کار بردن. شتافتن. به سرعت روان شدن. شتاب بگرفتن. عجله به کار بردن. تعجیل نمودن. تندی کردن. حزم را از دست دادن:
همه دشت نخجیر و مرغ اندر آب
اگردیر مانی نگیرد شتاب.
فردوسی.
به زن گفت چندان دهش نان و آب
که از تن نگیرد روانش شتاب.
فردوسی.
پیامی گزارم ز افراسیاب
اگر شاه از این بر نگیرد شتاب.
فردوسی.
همی راند دستان گرفته شتاب
چو پرنده مرغ و چو کشتی بر آب.
فردوسی.
|| تعجب کردن. (فرهنگ فارسی معین):
یکی خلعت آراست افراسیاب
که گر برشمارمت گیری شتاب.
فردوسی.

فرهنگ معین

عجله کردن، سرعت گرفتن، جدا شدن. [خوانش: (~. گِ رِ تَ) (مص ل.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ عجله کردن شتاب کردن، تعجب کردن: یکی خلعت آراست افراسیاب که گر بر شمارت گیری شتاب. ز دینار وز گوهر شاهوار ز زرین کمرهای گوهر نگار. . .

پیشنهادات کاربران

تسریع

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر