معنی شخن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شخن. [ش َ خ َ] (اِ) خراش. خلیدن و فرورفتن چیزی باشد. (برهان). خراش. (نظام). خراشیدن. (جهانگیری) (سروری). خراشیدگی. (رشیدی):
تا ز بوی نسترن یابد دل مردم قرار
تا ز زخم خاربن یابد تن مردم شخن.
قطران.

فرهنگ معین

(شَ خَ) (اِ.) خراش، خراشیدگی.

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) خراش خلش.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر