معنی شرکت کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شرکت کردن. [ش ِ ک َ ک َ دَ] (مص مرکب) شرکت جستن. دخالت نمودن. وارد شدن. پیوستن. به جمع درآمدن: محصلین در امتحانات نهایی شرکت کردند. (یادداشت مؤلف). رجوع به شرکت جستن شود. || انباز شدن. شریک شدن. سهیم شدن: «با پنج نفر شرکت کرد و ماشین خرید». (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

هم انبازی کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

هبازیدن هماسیدن همالیدن (مصدر) انباز شدن شریک شدن: با پنج نفر شرکت می کرد و ماشینی خرید، همراهی کردن همکاری کردن: در این امر خیر همه باید شرکت کنند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر