معنی شف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
شف. [ش َ] (اِ) شب. (از برهان) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری). || سرشف. (یادداشت مؤلف).
شف. [ش َف ف / ش ِف ف] (ع ص، اِ) جامه ٔ تنک که از ورای آن چیزها دیده شود. ج، شُفوف. (ناظم الاطباء). جامه ٔ تنک. (مهذب الاسماء) (آنندراج). پارچه ٔ تنک و نازک. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری): ثوب شف، جامه ٔ بسیار تنک و نازک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || پرده ٔ تنک و باریک که از پس آن چیزی توان دید. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). پرده ٔ تنک. ج، شفوف. (مهذب الاسماء) (آنندراج). || (اِ) ریح و باد. (ناظم الاطباء). باد. (آنندراج). || (اِمص) فضل و فزونی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). افزونی. (از برهان) (فرهنگ جهانگیری) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). || کمی و نقصان (از اضداد است). (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کمی. (از برهان) (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات). نقصان. (آنندراج) (مهذب الاسماء). || (اِ) بقیه ٔ روز. (منتهی الارب) (آنندراج). || (ص) کم. (از منتهی الارب).
شف. [ش َف ف / ش ِف ف] (ع مص) جنبیدن. || افزون شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). افزون آمدن. (المصادر زوزنی چ بینش ص 308) (دهار) (تاج المصادر بیهقی). افزون کردن. (فرهنگ جهانگیری). || کم گردیدن (از اضداد است). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نقصان کردن. (برهان). کم کردن. (فرهنگ جهانگیری). || سود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری). || اندوهگین کردن. (از المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (فرهنگ جهانگیری). اندوهگین ساختن. (برهان). || نزارکردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی).نزار کردن غم تن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). لاغر کردن. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). گداختن تن. (مصادراللغه زوزنی). || دوام یافتن و ثابت شدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || تنک شدن جامه. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی).
شف. [ش ِف ف] (ع اِ) سود. (یادداشت مؤلف) (از برهان). || زیان (از اضداد است). (یادداشت مؤلف) (از برهان).
پرده توری
سود یا زیان
پرده توری، سودیا زیان
تقدم، برتری، سهم حق، شال گردن
جامه نازک