معنی شفاعت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
شفاعت. [ش َ ع َ] (از ع، اِمص) خواهش گری و پایمردی. (از ناظم الاطباء) (صراح اللغه). خواستاری. ذرع. خواهشگری.خواهشگری کردن. پایمردی. (یادداشت مؤلف). خواهش. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). || توسطو میانجیگری و پادرمیانی. || درخواست و استدعای عفو و بخشش. (ناظم الاطباء). میانگی در پیش شاهی یا بزرگی تا بر گناه کار بخشاید. (یادداشت مؤلف).فارسیان به معنی آمرزش خواستن گنهکار را با لفظ کردن و بردن استعمال نمایند. (آنندراج): گفت [بوسهل] نخواهم رفت تا آنگاه که خداوند بخسبد که نباید رقعتی نویسد به سلطان [مسعود] درباب حسنک به شفاعت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282). تا خوارزمشاه در میان آمدی و به شفاعت سخن گفتی... چندین خون ریخته نشدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 354). من به میان آیم و دل امیر خراسان به شفاعت و درخواست خوش گردانم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 202). امیر... جواب داد که شفاعت خواجه را درباب ایشان امضاء فرمودیم. (تاریخ بیهقی).
گه رستخیز آب کوثر وراست
لوا و شفاعت سراسر وراست.
اسدی.
پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش
تا دررسم مگر به رسول و شفاعتش.
ناصرخسرو.
ولی آن مزد طاعت یا شفاعت
چه منت از تو میبایدکشیدن.
ناصرخسرو.
اگر ز عارضه ٔ معصیت شکسته دلی
ترا شفاعت احمد ضمان کند به شفا.
خاقانی.
فردا هم از شفاعت او کار آن سرای
در حضرت کریم تعالی برآورم.
خاقانی.
در چند مجلس به غیبت و حضور مشافهه و مراسله در این باب سخن راند تا شفاعت او به موقع قبول افتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 107). به شفاعت حضرت سلطان توسل ساخت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 343). یکی از وزرا پای تخت ملک بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد. (گلستان). فرمود تا سیاه را با کنیزک استوار ببندند و از بام جوسق به قعر خندق دراندازند، یکی از وزرا روی شفاعت بر زمین نهاد. (گلستان). || معاهده. || التماس. (ناظم الاطباء).
- شفاعت خواستن، التماس کردن. (آنندراج). استشفاع. استماحه.مَیْح. (منتهی الارب): استشفاع، شفاعت کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی).
- شفاعت کن، شفاعت کننده. شفیع. شافع:
درستی ده هر دلی کاو شکست
شفاعت کن هر گناهی که هست.
نظامی.
و رجوع به شفاعت کننده شود.
|| سفارش. (ناظم الاطباء).
(مص ل.) خواهش کردن، درخواست بخشش یا کمک کردن از کسی برای دیگری، (اِمص.) خواهش. [خوانش: (شَ عَ) [ع. شفاعه]]
درخواست عفو یا کمک از کسی برای دیگری، خواهشگری، پایمردی،
در تشیع، اعتقادی مبنی بر اینکه معصومین میتوانند به اذن خداوند فرد را از وارد شدن به دوزخ نجات داده و او را مشمول غفران و رحمت الهی کنند،
درخواست عفو
خواهشگری
توسط، خواهشگری، مداخله، میانجیگری، وساطت، عفوخواهی، التماس، خواهش
خواهشگری و پایمردی، توسط و میانجیگری
خواهشگری