معنی شوال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
شوال. [ش َ] (اِ) شلوار و تنبان. (از برهان). شلوار. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). زیرجامه. ازار. (یادداشت مؤلف). تنبان کلفت و گشاد. (ناظم الاطباء):
در شب شوال کودکان را تا روز
گاه ببندم شوال و گه بگشایم.
سوزنی.
از بیم مرا ایدر ریدی به شوال اندر
ای خواهر و خالت غر آخر چه شوال است این.
سوزنی.
|| کار و عمل و صنعت و پیشه. (برهان). کار و عمل و حرفت. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). || بمعنی شوات، که سرخاب باشد و آن نوعی از مرغابی است. (برهان) (از ناظم الاطباء). بمعنی شوات است و شوالک مصغر آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). شوات. (جهانگیری). و رجوع به شوات و شواد و شوار و شوالک شود. || بوقلمون را نیز شوال گویند. (برهان). بوقلمون. (ناظم الاطباء).
شوال. [ش َوْ وا] (ع اِ) ماه عید فطر، سمی به لانه وافق ان الابل شالت فیه. ج، شوالات، شواویل. (منتهی الارب). ماه بعد از رمضان و گاه برای اشاره ٔ به معنی وصفی الف و لام در اول آن می آید (الشوال). (از اقرب الموارد). ماه عید فطر، وجه تسمیه آنکه در این ماه عرب سیر وشکار میکردند و از خانه های خود بیرون میرفتند، مشتق از شول که مصدر است بمعنی برداشته شدن. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). ماه دهم از سال قمری عرب میان رمضان و ذوالقعده. ماه فطر. ماه پس از رمضان و پیش ازذی قعده و هلال آن را به سبزه بینند. ماه قمری عرب پس از رمضان. (یادداشت مؤلف). و آن را با صفت مکرم آرند و گویند شوال المکرم. بیستم شوال عید مشروطیت است. در روز بیست وپنجم شوال به قولی روز وفات امام جعفرصادق (ع) است. (یادداشت مؤلف). ماه دهم از سال قمری. مفسران در تفسیر آیه ٔ پنجم از سوره ٔ توبه جمله ٔ «الأشهر الحرم » را به ماههای شوال و ذوالقعده و ذوالحجه و محرم تفسیر نموده اند و اشهرالحج که در قرآن آمده است به ماههای شوال و ذوالقعده و ذوالحجه تعبیر گردیده است. اعراب دوره ٔ جاهلیت بستن زیج را در ماه شوال شوم میدانستند و عایشه برای آنکه این مطلب را بی اساس بنمایاند تأکید نمود که ازدواج وی با پیغمبر (ص) در این ماه واقع گردیده است. (از دائره المعارف اسلام): وَعل، نام ماه شوال. (منتهی الارب):
تا چو آدینه بسر برده شد آید شنبه
تا چو ماه رمضان بگذرد آید شوال.
فرخی.
معشوقه به نام من و کام دگران است
چون غره ٔ شوال که عید رمضان است.
قائم مقام.
شوال. [ش ُوْ وا] (ع ص، اِ) ج ِ شائل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتر ماده ٔ بی شیر که برای گشنی دم برافراشته باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به شائل شود.
شوال. [ش ِ] (ع مص) مشاوله. رجوع به مشاوله شود.
شوال. [ش ُ] (معرب، اِ) جوالق. کواله. کوال. جوال. در اصطلاح عامه ٔ مردم عرب، عدل بزرگ بافته شده از پشم یا موی باشد. (از حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ص 110). و رجوع به مترادفهای کلمه شود.
شوال. [ش َوْ وا] (اِخ) از دهات مرو است. از این ده تا شهر سه فرسخ است. (از معجم البلدان). دهی است به مرو. || سالم بن شوال تابعی است. || عبده بنت ابی شوال از رابعه ٔ عدویه روایت میکند. (منتهی الارب).
(شَ وّ) [ع.] (اِ.) ماه دهم از سال قمری.
(شَ) (اِ.) شلوار، تنبان.
شوات
ماه دهم از سال قمری،
گیاهی دارویی در مناطق کوهستانی لاریجان
ماه عید فطر، ماه دهم از سال قمری شلوار و تنبان، زیر جامه
شَوّال، ماه دهم از سال قمری که 29 روزه است (جمع: شَواوِیْل- شَواوِل- شَوّالات)،