معنی شورابه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شورابه. [ب َ / ب ِ] (اِ مرکب) آب شور. شوراب. مایعی پرنمک. نمکاب. (یادداشت مؤلف). آب ِ شور و در این لفظ «هَ» برای اسمیت است چنانکه در سبزه و سفیده. (غیاث اللغات) (آنندراج):
غواص ترا جز گل و شورابه نداده ست
زیرا که ندیده ست ز تو جز که معادا.
ناصرخسرو.
اهل دنیا زان سبب اعمی دلند
شارب شورابه ٔ آب و گلند.
مولوی.
|| کنایه از اشک چشم:
دل همی سوزد مرا بر لابه ات
سینه ام پرخون شد از شورابه ات.
مولوی.

شورابه. [ب َ] (اِخ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 180 تن. آب از نهر شورابه. محصول آن غلات و لبنیات. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

شورابه. [ب َ] (اِخ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. آب از قنات. محصول آن غلات. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

فرهنگ عمید

شوراب، آب ‌شور، آبی که نمک داشته باشد و طعمش شور باشد،
اشک چشم،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) آب نمک آب شور معدنی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر