معنی شوریدگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شوریدگی. [دَ / دِ] (حامص) حالت و چگونگی شوریده. اضطراب و پریشانی و آشفتگی. (ناظم الاطباء). بی آرامی. اختلاط. تشویش. تشوش. (یادداشت مؤلف).
- شوریدگی دریا؛ تلاطم. تواطس. انقلاب بحر. تموج آن. (یادداشت مؤلف).
- شوریدگی عقل و خرد؛اختلاط عقل. (یادداشت مؤلف). جنون و دیوانگی. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین).
- شوریدگی کار و سخن، نابسامانی و پریشانی و تعقید و درهم پیچیدگی آن: هنبثه؛ شوریدگی کار و سخن. بوکاء؛ شوریدگی کار و سخن. (منتهی الارب) (از یادداشت مؤلف): کار آن طرف چون زلف دلبران پریشان شوریدگی تمام داشت. (وصاف از کاترمر).
|| عشق و محبت. (از ناظم الاطباء). عشق تا سرحد جنون. (فرهنگ فارسی معین): هُیام، شیفتگی و شوریدگی از عشق که به دیوانگی ماند. (منتهی الارب). || هرج و مرج. (یادداشت مؤلف). || بانگ و فریاد و اضطراب و غوغا. ناله و زاری:
شوریدگیی دلیر میکرد
خود را به تپانچه سیر میکرد.
نظامی.
به شوریدگی تنبک زخم ریز
دماغ فلک سفته از زخم تیز.
نظامی.

فرهنگ معین

آشفتگی، دیوانگی. [خوانش: (دَ یا دِ) (حامص.)]

فرهنگ عمید

پریشانی، آشفتگی،
عشق و جنون،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آشفتگی، پریشانی، جنون، دیوانگی، ژولیدگی، شیدایی

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ پریشانی آشفتگی، عشق تا سر حد جنون، دیوانگی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر