معنی شکرگزار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شکرگزار. [ش ُ گ ُ] (نف مرکب) شاکرو سپاسگزار و حقشناس. (ناظم الاطباء). آنکه شکر نعمت و احسان کسی گوید. (فرهنگ فارسی معین):
نعمتت بار خدایا ز عدد بیرون است
شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار.
سعدی.

فرهنگ معین

(شُ. گُ) [ع - فا.] (ص فا.) سپاس گزار.

فرهنگ عمید

شکرگزارنده، سپاسگزار، آن‌که شکر نعمت و احسان کسی را به‌جا آورد،

حل جدول

سپاسگزار

سپاس گزار

مترادف و متضاد زبان فارسی

حق‌شناس، حقگزار، سپاسدار، سپاسگزار، شاکر، شکور، قدردان،
(متضاد) کورنمک، نمک‌نشناس

فرهنگ فارسی هوشیار

سپاسگزار

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر