معنی شیربرنج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
شیربرنج. [ب ِ رِ] (اِ مرکب) شله ای که از شیر و برنج سازند. (ناظم الاطباء). آش شیر. آش مرکب از برنج و شیر. شیربا. طعامی که از شیر و برنج پزند و بیشتر با شکر و شیره خورند. بهط. ابونافع. (یادداشت مؤلف). بهطه. (دهار):
چه لطیف است به صبحی قدح شیربرنج
در زمانی که کند دایه ز خوابت بیدار.
بسحاق اطعمه.
- شیربرنج بی نمک، کنایه است از آدمی سپیداندام لیکن غیرجاذب. (امثال و حکم دهخدا).
- || گفتاری نارباینده. (امثال و حکم دهخدا).
- شیربرنج وارفته، سپیداندامی لخت و وارفته و نادلربا. (یادداشت مؤلف).
شیربا، خوراکی که با شیر و برنج درست کنند، کنایه از: کسی که رنگ پوستش زیاد سفید باشد. [خوانش: (بِ رِ) (اِمر.)]
خوراکی که از شیر، برنج، شکر، و گلاب تهیه میشود، شیربا، گرنجبشیر،
شیربا