معنی شیرپیکر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شیرپیکر. [پ َ / پ ِ ک َ] (ص مرکب) شیربرز. شیراندام. صاحب پیکری شیرمانند. دارای پیکری چون شیر نیرومند و درشت. (از یادداشت مؤلف). || کنایه از قوی و بسیار نیرومند و بزرگ. (یادداشت مؤلف):
دشمن سگ نهاد فعل سگی
بر شه شیرپیکر اندازد.
خاقانی.
کاین شاهسوار شیرپیکر
روی عرب است و پشت لشکر.
نظامی.
اگرچه شیرپیکر بود پرویز
ملک بود و ملک باشد گران خیز.
نظامی.
|| دارای تصویر شیر.
- شیرپیکر درفش، درفش شیرپیکر. اختر و عَلَمی که تصویر شیر بر آن باشد:
یکی شیرپیکر درفش بنفش
درفشان گهر در میان درفش.
فردوسی.
به چنگ اندرون شیرپیکر درفش
بر آن غیبه ٔ رنگ خورده بنفش.
فردوسی.
دگر شیرپیکر درفشی به سام
بداد و سپهبدْش فرمود نام.
اسدی.
- علم شیرپیکر؛ درفش شیرپیکر. اختری که بر آن عکس شیر باشد:
ز سایه ٔ علم شیرپیکرت نه عجب
که لرزه بر تن شیران فتد چو شیر علم.
سعدی.
- گرزه ٔ شیرپیکر؛ گرزی که همانند شیر ساخته شده باشد:
بر او حمله ای برد چون شیر مست
یکی گرزه ٔ شیرپیکر بدست.
نظامی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر