معنی شیر و شکر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شیر و شکر. [رُ ش ِ ک َ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) شیر مخلوط با شکر. (فرهنگ فارسی معین). || سخت آمیخته و اختلاطیافته. (یادداشت مؤلف).
- شیر و شکر برآمدن، شیر و شکر بودن. کنایه از غایت اختلاط است. (از آنندراج):
کجا به زهر سوءالم لب جواب گشاید
شکرلبی که به شیر و شکر برآمده است.
ملا شانی تکلو (از آنندراج).
رجوع به ترکیب شیر و شکر بودن شود.
- شیر و شکربودن، شیر و شکر برآمدن. کنایه از غایت اختلاط است. (از آنندراج):
در شکایت نیستم از بخت شور
زهر او با کام شیر وشکّر است.
ظهوری (از آنندراج).
دلتنگی و شکفتگیم شیر و شکّر است
چون زعفران خزان و بهارم برابر است.
سالک قزوینی (از آنندراج).
رجوع به ترکیب شیر و شکر برآمدن شود.
|| قسمی بستنی از شیر و شکر. (یادداشت مؤلف). || شیر و شکری. سپید با گلهای زرد: عمامه ٔ شیروشکری، سپید و زرد. (یادداشت مؤلف):
آخرالامر مادیان گوری
آمد افکند در جهان شوری
پیکری چون خیال روحانی
تازه رویی گشاده پیشانی
پشت مالیده ای چو شوشه ٔ زر
شکم اندوده ای به شیر و شکر.
نظامی.
گفتند اینها دلفریب چون میان بند شیر و شکر است. (نظام قاری).
عزیز آن کس که دارد میهمان را
کند شیر و شکر دستار خوان را.
سلیم (از آنندراج).
|| قماش ابریشمی راه راه. (آنندراج). نوعی از جامه ٔ یشمی نفیس. (غیاث).
- قصب شیر و شکر؛ نوعی پارچه:
قصب شیر و شکّرش خوانند
بندقی نیز خوانده اند اخیار.
نظام قاری.

حل جدول

مثنوی از شیخ بهایی

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) شیر مخلوط با شکر، نوعی پارچه ابریشمی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر