معنی صاف کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
صاف کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) جسم مایع یا مسحوقی را از صافی گذراندن. عمل تصفیه. صاف کردن عبارت از آن است که مایعی را از جداری با منافذ خیلی کوچک که بنام صافی موسوم است عبور دهند تا موادی را که به حالت معلق در بر دارداز آن جدا کنند. در داروخانه ها مایعات را به کمک قیفی که درون آن تکه ای پنبه ٔ هیدروفیل فشرده قرار داده اند صاف میکنند و در صورتی که مایعات محرق باشد و برروی پنبه اثر کند بجای پنبه ٔ معمولی پنبه ٔ شیشه ای میگذارند. (از کارآموزی داروسازی جنیدی صص 33- 34).
پالودن
پخ کردن هموار کردن، پالودن پالایش، نرم کردن (مصدر) مایعی را از جداری که دارای منافذ کوچک است - و صافی نام نام دارد - عبور دادن تا مواد جامد از آن جدا شود تصفیه صافی کردن، هموار کردن رفع چین و چروک کردن: پارچه را با اتو کشیدن صاف کردن، تراشیدن صورت. یا صاف کردن سینه. به وسیله سرفه کردن سینه را راحت کردن تا آواز نیکو برآید یا تنفس آسان شود.
هموار کردن