معنی صعود در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

صعود. [ص ُ] (ع مص) ببالا برشدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه ٔ جرجانی). ببالا رفتن. (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات). بالا رفتن. (بحر الجواهر). برآمدن. (منتهی الارب) (بحر الجواهر). برشدن. عروج. ارتقاء. مقابل نزول.

صعود. [ص َ] (ع ص، اِ) جای بلند. (منتهی الارب). || عقبه ٔ دشوار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی).عقبه ٔ دشوارگذار. (منتهی الارب). || راه بلند در کوه. (دهار). || امر دشوار. (منتهی الارب). || ناقه ای که بچه ٔ ناقص زاده پس آن را بر بچه ٔ سال گذشته مهربان تا شیر دهد. الناقه تخدج فتعطف علی ولد عام اول. (اقرب الموارد). اشتر، که بچه بیفکند و بر بچه ٔ دیگر شیر دهد. (مهذب الاسماء). || (اِمص) بلندی، ضد هبوط. (منتهی الارب) (غیاث اللغات). || مشقت. (منتهی الارب).

صعود. [ص َ] (اِخ) کوهی است در دوزخ. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب).

صعود. [ص ُ] (اِخ) حافظ میرمحمد علی. وی یکی از شعرای هندوستان است و نسب او به امام جعفر صادق علیه السلام پیوندد. یکی از اجداد وی از ایران بخطه ٔ گجرات هندوستان مهاجرت کرد و صعود در شهر احمدآباد ازآن بلاد متولد شد و در شاهجهان آباد میزیست. ازوست:
ز بس که حد نبود وصف دلستان مرا
همیشه جنگ بود بازبان دهان مرا
شبی بخانه ٔ من گر ترا گذر افتد
بجای کعبه پرستند آستان مرا.
(قاموس الاعلام ترکی).

فرهنگ معین

(مص ل.) بالا رفتن، (اِمص.) بالاروی. [خوانش: (صُ) [ع.]]

فرهنگ عمید

بالا رفتن از جایی،
[مجاز] ترقی کردن،

حل جدول

معراج

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اوجگیری، بالا رفتن

مترادف و متضاد زبان فارسی

ارتقا، اوج‌گیری، بالاروی، تصاعد، عروج،
(متضاد) نزول

فرهنگ فارسی هوشیار

بالا رفتن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری