معنی صلیب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
صلیب. [ص َ] (ع اِ) چوبی است که ترسایان در زنار بندند و به فارسی آنرا چلیپا گویند و نوشته اند که این معرب چلیپ است. وجهش آنکه چون عیسی علیه السلام را بر آسمان بردند، طرطوس نام شخصی را که همشکل عیسی علیه السلام بود، بر دار کشیدند و بعد این واقعه ترسایان آن را عیسی پنداشته، شکل دار با عیسی از چوب تراشیده در گلو آویختند و تعظیمش کردند. (غیاث اللغات). چلیپا. (دهار). چوب مکرمی که سید مسیح بر آن به دار آویخته شد و هر چیزی که بر شکل دو خط متقاطع بود از نقش یا چوب یا جز آن. (اقرب الموارد).مصحح برهان قاطع ذیل کلمه ٔ چلیپا نویسد: مأخوذ از آرامی صلیبا (عربی صلیب). (برهان چ معین). بنابراین توهم آنکه صلیب معرب چلیپ یا چلیپاست موردی ندارد:
بزد کوس و آورد بیرون صلیب
صلیبی بزرگ و سپاهی مهیب.
فردوسی.
چهل جاثلیق از بزرگان بکشت
بیامد صلیبی گرفته بمشت.
فردوسی.
به درگاه بردند چندی صلیب
نسیم گلان آمد و بوی طیب.
فردوسی.
کستی هرقل بتیغ هندی بگسل
بر سر قیصر صلیبها همه بشکن.
فرخی.
پیش عیسی در چَه ِ زمزم صلیب دلو چرخ
سرنگون بی آب چون چاه زنخدان آمده.
خاقانی.
تا بصفت فلک بود صورت دیر عیسوی
محور خط استوا شکل صلیب قیصری.
خاقانی.
صلیب زنگ را بر تارک روم
به دندان ظفر خاییده چون موم.
نظامی.
چشمه سرابست فریبش مخور
قبله صلیب است نمازش مبر.
نظامی.
|| دار. (اقرب الموارد). مؤلف قاموس کتاب مقدس ذیل کلمه صلیب نویسد: معروف است. و از جمله ٔ آلات قدیمه است، چنانچه فعلاً در میان هندوها و اهالی چین مستعمل است و این مطلب یعنی صلیب نمودن در نزد رومانیان بدترین مرگها وقبیح ترین موتها بود و آن را برای خیانت کاران نگاه میداشتند. و مصلوب را ملعون میدانستند و حکماً لازم بود که او را بزودی به خاک سپارند (سفر تثنیه 21:23 رساله ٔ غلاطیان 3:13 (بدان واسطه صلیب مسیح یهود را لغزش و یونانیان را جهالت بود. (اول قرنتیان 1:23 مقابل عبرانیان 12:2) و چون کسی را بدین قصاص مینمودند میبایست که او را برهنه نموده بر میخی که ارتفاعش تا تهیگاه میرسید ببندند و با چوب دستی یا تازیانه های چرمی که دارای دگمه های سربی یا استخوانی بود بزنند و اغلب اوقات از شدت درد و اذیت می مرد و پس از آنکه او را تازیانه میزدند، وی را مجبور مینمودند که صلیب خودرا برداشته به قتلگاه که غالباً بر تلی در خارج شهرمی بود ببرد و صلیب را هیآت مختلفه بود؛ بطوری که نموده میشود یعنی بعضیها چوب بلندی را بطول واداشته چوب دیگری عرضاً در بالا آن را تقاطع می نمود به طوری که سر چوب طول از وسط چوب عرض قدری میگذشت و دیگری آنکه چوب طول را واداشته چوب عرض را مساوی سر آن میخ میکردند و دیگری شبیه اکس لاتینی بود بدینطور «X». و صلیب را بطوری در زمین نصب مینمودند که پای شخص مصلوب به قدر یک ذرع از زمین مرتفع شود و نزدیک نصفه ٔ چوب عمودی طول میخی قرار داده شده که مصلوب را بتوسط طناب ها بالا میکشیدند و پس از برهنه نمودن دستهایش را هریک در محل خود به چوب عرض بسته میخ میکردند؛ اما بیقین قطعی معلوم نیست که پاها را هم میخ میکردند یا به توسط طناب محکم میبستند و محض تخفیف آلام مصلوب شراب ممزوج با مُر مینوشانیدند، لکن عیسی مسیح آن را ننوشید (مرقس 15:23) و گاهی از اوقات در عوض شراب سرکه استعمال میکردند (انجیل متی 27:48) و چهار نفر موکل شخص مصلوب بودند و لباسهای وی را در میان خود تقسیم می نمودند و تقصیرات مصلوب را با خط جلی در بالای صلیب مینوشتند (یوحنا 19:19-22) و رومانیان را عادت بودکه شخص مصلوب را بعد از صلیب کردن بر صلیب وامی گذاشتند تا بحدی که خود از صلیب فروریزد، لکن یهود برحسب شریعت اذن دارند که اجساد مصلوبین را خودشان قبل ازغروب آفتاب کشته و از صلیب فرودآورند (سفر تثنیه 21:22 و 23) بدین واسطه در این کار حیله ها و چاره های بسیار می انگیختند که حتی الامکان مقصود زودتر انجام یابد، چنانکه گاهی به آتش افروختن در پائین صلیب و گاهی به شکستن ساقهای مصلوب و گاهی به فروبردن نیزه بر مصلوب انجام می یافت (یوحنا 19:31-37) و دردهای قصاص بسیار سخت و شدید بود شیشرون گوید که نه تنها مصلوب وصلیب را از اجساد رومانیان میبایست دور کرد، بلکه اسم صلیب از انظار و گوشها و افکار ایشان میبایست دورشود؛ زیرا که حکایت و ذکر وقوع یا انتظار بر وقوع وعدم وقوع این گونه چیزها از مطالبی بود که هر رومانی و آزادی را معیوب و بدنام میساخت و قاضیان ایشان قصاص صلیب را قصاص آخری می نامیدند، پس چون بنظر دقت ملاحظه نمائیم که بعد از تازیانه شخص مقصری را بر صلیب بلند کرده، دست و پایش را مجبوراً کشیده با میخهای آهنین میخ کنند که بهیچ وجه قادر بر حرکت نباشد و درزیر آفتاب صبح تا به شام مانده بدن مجروح و پاره پاره اش ساعت به ساعت آفتاب خورده متدرجاً خون از او جاری شود و گذشته از اینها از احساس عار و خجالتی که لازمه ٔ این مطلب است، معلوم میشود که عیسی مسیح (ع) منتهای درد و خجلت و عاری را که به تعریف و توصیف نیایدمتحمل شد و با وجود تمام این دردها و زحمت، گاهی اوقات مصلوب سه روز یا بیشتر بر صلیب میزیست و بدین واسطه پیلاطس از سرعت مرگ مسیح در حیرت شد (مرقس 15:44) و از آن تاریخ به بعد عساکر مسیحی شکل صلیب بر علمهای خود رسم نمودند و گاهی از اوقات صورت سومی صلیب را مذکور شد بر علم نقش مینمودند، یعنی اکس لاتینی که اول حروف اسم مبارک آن حضرت است تقاطع مینمود و پس از آنکه قسطنطین امپراطور از آئین بت پرستی دست کشیده به دین پاک مسیح گروید؛ صلیب که سابقاً علامت عار بوده نشانه ٔ شرف و عزت گردیدو در عهد جدید لفظ صلیب کنایه از عار و انکار لذات و ذبایح عزیز و گران بهائی است که هر مسیحی از آنها ناچار است (انجیل متی 16:24). (قاموس کتاب مقدس). || (ص) دارزده. (از اقرب الموارد). بر دار کشیده. || (اِ) داغی است مر شتران را بر شکل چلیپا. (منتهی الارب).
- مار صلیب، مارکبری. مار عینکی:
بدشت او نتوان گام زد ز مار صلیب
بشهر او نتوان خفت خوش ز بیم عور.
عنصری.
همه چون غول بیابان همه چون مار صلیب
همه بر هره نخوی همه چون چو کاک غدنک.
قریعالدهر (از فرهنگ اسدی).
اگر به کوه برند از عنایت تو نشان
وگر به بحر برنداز سیاست تو مثال
در آن بنفشه بروید بجای مار صلیب
در این پشیزه بریزد ز پشت ماهی وال.
انوری.
کرد زهر چشم تو بر سیستان روزی گذر
زآن شد از مار صلیب آکنده ریگ سیستان.
انوری.
صلیب. [ص َ] (ع ص، اِ) سخت. (از اقرب الموارد). محکم. (منتهی الارب). || خالص نسب. || چربی: استخراج صلیب العظام. (اقرب الموارد). چربش استخوان. || علم لشکر. (مهذب الاسماء). علم کقوله: صلیب علی الزوراء منصوب. (اقرب الموارد).
- یوم الصلیب، جنگی میان بکربن وائل و بنی عمروبن تمیم. (مجمع الامثال میدانی).
صلیب. [ص َ] (اِخ) چهارستاره اند که در قرب نسر واقع شده. (غیاث اللغات). صورت یازدهم از صور نوزده گانه ٔ شمالی فلکی قدما که آنرا دلفین نیز نامند. ستاره ٔ چهارگانه سپس نسر واقع و آنرا قعود نیز خوانند.
صلیب. [ص َ] (اِخ) خط چهارگوشه که از تقاطع خط محور و معدل النهار در فلک عندالذهن فرض کرده میشود. (غیاث اللغات). شکلی که از تقاطع خط محور و خط استوا در فلک پدید آید و آنرا صلیب افلاک نیز گویند و صلیب اکبر نیز نامند و در مؤید گفته تقاطع میل شمالی و تقاطع میل جنوبی و تقاطع فلک تدویر را نیز توان گفت. (از کشاف اصطلاحات الفنون):
تا بصفت بود فلک صورت دیرعیسوی
محور خط استوا شکل صلیب قیصری.
خاقانی.
صلیب. [ص ُ ل َ] (اِخ) کوهی است نزد کاظمه و با وقعه ای از وقایع عرب مربوط است. (معجم البلدان).
خاج، چلیپا. داری به شکل ~ که حضرت عیسی (ع) را به آن آویختند، نام یکی از صورت های فلکی جنوبی، سرخ مؤسسه ای جهانی با نشانه ای به شکل صلیب و به رنگ سرخ که کارش یاری رساندن به آسیب دیدگان از جنگ یا بلایای طبیعی است. [خوانش: (صَ) [معر.]]
دو چوب متقاطع به شکل که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده میشد، چلیپا،
نمادی به شکل که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویختهاند و نزد آنان مقدس شمرده میشود، چلیپا،
[مجاز] زلف معشوق،
هر نقش یا طرح به شکل،
(نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی، دلفین،
* صلیب سرخ: مؤسسهای بینالمللی که برای کمکهای عمومی به کشورها و مردمی که دچار حوادث ناگهانی و خسارتهای مالی و تلفات جانی میشوند بهوجود آمده است و نشان آن صلیبی به رنگ سرخ است،
خاج، چلیپا
چلیپا
چلیپا، خاج، دار
چوبی است که عیسی مسیح به اعتقاد مسیحیان بر آن بدار آویخته شد و هر چیزی که بر شکل دو خط متقاطع بود از نقش یا چوب یا جز آن می باشد
صَلِیْب، دار بشکل صلیب- علامت داری که حضرت مسیح را بآن مصلوب نمودند- بصلیب کشیده- شدید و قوی و سخت (جمع:صُلْبان-صُلُب)،