معنی ضبن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ضبن. [ض َ] (ع اِ) آب اندک که بس نباشد. (منتهی الارب). آب شکافته و روان شده که در او زیادتی نباشد. (منتخب اللغات).
ضبن. [ض َ] (ع مص) بازداشتن. (تاج المصادر): ضَبن عنا الهدیه؛ بازداشت از ما هدیه را. لغه فی الصاد. (منتهی الارب).
ضبن. [ض ِ] (ع ص) سخت. آنچه مانده و عاجز سازد قوم را از کندن آن. (منتهی الارب). آنچه کندن آن مانده کند گروهی را. (منتخب اللغات). || (اِ) کش، و آن مابین کشح و بغل است، و قالوا اول الجنب الابط ثم الضبن ثم الحضن. (منتهی الارب). مابین تهی گاه و بغل که بفارسی آن را کش گویند، و اول جنب ابط است بعد از آن ضبن بعد ازآن حضن. (منتخب اللغات). زیر بغل. (مهذب الاسماء).
ضبن. [ض َ ب ِ] (ع ص) آب اندک. (منتهی الارب). آب شکافته و روان شده که در او زیادتی نباشد. (منتخب اللغات). || مکان ٌ ضَبن، جای تنگ. (منتهی الارب).
ضبن. [ض َ ب َ] (ع اِ) نقصان. (منتخب اللغات) (منتهی الارب). کمی. (منتهی الارب).
زیان و نقصان
زیان، نقصان
بغل پهلو