معنی ضیافت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ضیافت. [ف َ] (ع اِمص، اِ) مهمانی. (دهار) (مهذب الاسماء). میهمانی. سور. ج، ضیافات. (مهذب الاسماء): کفشگر... بضیافت بعضی از دوستان رفت. (کلیله و دمنه). ایشان را بسرای ضیافت بردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 334).
- امثال:
ضیافت پای پس دارد.
- ضیافت آب حمام، کنایه از تواضع خشک است:
بیا که گر نکنم تر دماغت از جامی
کنم ضیافت خشکت به آب حمامی.
مسیح کاشی (از آنندراج).
ضیافت (نزد یهود) آن است که غالباً ازبرای امر مهم و عمده ای مثل از شیر بازگرفتن و مفارقت از دوستان و میلاد و عیش و شادی فراهم می کردند و ولیمه را رئیسی بود که امورات ولیمه بعهده ٔ وی موکول بود. (قاموس مقدس). || (مص) ضیافه. مهمان شدن نزد کسی. ضیف. (منتهی الارب). بمهمانی آمدن نزد کسی. (منتخب اللغات). مهمان شدن. (زوزنی).
(مص ل.) مهمان شدن، (اِمص.) مهمانی، مهمانی باشکوه. [خوانش: (فَ) [ع. ضیافه]]
مهمانداری،
مهمانی،
[قدیمی] مهمان شدن،
مهمانی
سور، بزم
بزم
بزم، پذیرایی، جشن، مهمانی، میهمانی، ولیمه
مهمانی، مهمانداری
ضِیافَت، میهمان شدن- مهمانداری و پذیرائی کردن،