معنی طاقدیس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
طاقدیس. (ص مرکب، اِ مرکب) به معنی طاق مانند، چه دیس مانند را گویند. (برهان). و رجوع به دیوان رودکی چ نفیسی ص 1110 شود. || صفه ٔ حضرت سلیمان. (برهان). || تیزی پیش عمارت. || ایوان پادشاهان. (برهان):
دست بهشت صدر او دست قدر بخدمتش
گنبد طاقدیس را بسته بطاق چاکری.
خاقانی.
در خطبه شاه کیوان خوانیش وگر بجوئی
در زیر طاقدیسش کیهان تازه بینی.
خاقانی.
طاقدیس. (اِخ) تخت طاقدیس. تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس میگفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار میگرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان). طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود. (غیاث اللغات). و در حاشیه ٔ چاپ جدید برهان که به اهتمام دکتر معین منتشر شده آمده است: هرتسفلد رساله ٔ ممتعی در باب تخت طاقدیس نوشته اشاره بقول مورخ بیزانسی کدرنوس کرده که او از یکی از کتب تئوفان (نیمه ٔ دوم قرن هشتم م.) روایت کرده است. کدرنوس گوید هرقل قیصر پس از انهزام خسرو پرویز در سال 624 وارد کاخ گنزک شد. «بت خسرو را دید که هیأتی مهیب داشت و تصویر پرویز را هم مشاهده کرد که بر بالای کاخ بر تختی قرار گرفته بود. این تخت بکره ٔ بزرگی مانند آسمان شباهت داشت و در گرداگرد آن خورشید و ماه و ستارگان نمودار بودند که کافران آنها را می پرستیدند و تصویر رسولان شاه نیز در گرد آن بود که هر یک عصایی در دست داشت. در این گنبد بفرمان دشمن خدا (یعنی خسرو) آلاتی تعبیه کرده بودند که قطراتی چون باران فرومیریخت و آوایی رعدآسا بگوش میرسانید...» (کریستنسن ایران در زمان ساسانیان ص 466 ببعد):
ز تختی که خوانی ورا طاقدیس
که بنهاد پرویز دراسپریس...
بیاورد پس تخت شاه اردشیر
وز ایران هر آن کس که بد تیز ویر
بهم درزدند آن سزاوار تخت
بهنگام آن شاه پیروز بخت
ورا درگر آمد ز روم و ز چین
ز مکران و بغداد و ایران زمین
هزار و صد و بیست استاد بود
که کردار این تختشان یاد بود...
بفرمود تا یکزمان دم زدند
بدو سال تا کار بر هم زدند...
به رش بود بالاش صد شاه رش
چو هفتاد رش بر نهی از برش...
برویش ز زرین صد و چل هزار
ز پیروزه برزرّ کرده نگار
همه نقره ٔ خام بد میخ و بش
یکی ز آن بمثقال بد شصت و شش...
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2877 ببعد).
با درفش کاویان و طاقریس [طاقدیس].
زر مشت افشار و شاهانه کمر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی بنقل از رودکی با ضبط «طاقریس »). رجوع به کلمه ٔ پرویز شود:
بگرداگرد تخت طاقدیسش
زبان پادشاهان خاک لیسش.
نظامی.
(ص مر.) به شکل طاق، (اِ.) چین خوردگی های زمین که به شکل طاق است. [خوانش: (ص فا.) = طاق دارنده: ]
(زمینشناسی) چینخوردگیهای طاقمانند زمین،
طاقمانند، بهشکل طاق،
[قدیمی] ایوان،
اثری از ملا احمد نراقی
تخت خسروپرویز
طاقمانند، طاقیشکل، ایوان، چینخوردگی (زمین)
تیزی پیش عمارت، ایوان پادشاهان، چین خوردگی زمین که بشکل طاق است