معنی طس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

طس. [] (ع اِ) قاقله است. (فهرست مخزن الادویه).

طس. [طا سین ْ] (اِخ) سورتی است از قرآن. جمع آن ذوات طس است نه طواسین. (منتهی الارب). و طس آغاز سوره ٔ نمل را مفسرین گفته اند سوگند است یعنی سوگند به خدای لطیف و سمیع. (تفسیر ابوالفتوح). سوگند به طول و سناء حق.

طس. [طَس س] (ع مص) غالب آمدن کسی را در خصومت و ساکت و خاموش کردن او را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || فروبردن کسی را در آب. غوطه دادن کسی را در آب. || رفتن. یقال: ماادری این طس هُوَ؛ نمیدانم کجا رفت او. (منتهی الارب) (آنندراج). || طس َّ القوم الی المکان، ابعدوا فی السیر. (اقرب الموارد). || مجامعه ٔ با زن. (ذیل اقرب الموارد از تاج).

طس. [طَس س] (معرب، اِ) تشت. (منتهی الارب) (آنندراج). طشت. طَسّه و طِسّه مثله. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، طُسوس، طِساس، طَسیس، طَسّات. و رجوع به کتاب المعرب جوالیقی ص 221 شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

پارسی تازی گشته تشت

فرهنگ فارسی آزاد

طَسّ، لگن مسی یا برنجی برای شستن دست (جمع:اَطْساس-طُسُوس-طَسیِس)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر