معنی طغیان کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

طغیان کردن. [طُغ ْ ک َ دَ] (مص مرکب) موج زدن آب. جوشش سیل و دریا و جز آن. || نافرمانی کردن:
حرف زهرش گفته ام شکّر لبم را میگزد
درد طغیان میکند گر نام افیون میبرم.
ظهوری (از آنندراج).

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرکشی کردن، عصیان ورزیدن، گردن‌کشی کردن، نافرمانی کردن، یاغی شدن، طاغی شدن، شورش کردن، بالا آمدن (سطح آب رودخانه)، سرریز کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

موج زدن آب، جوشش سیل و دریا و جز آن، نافرمانی کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر