معنی طلاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
طلاب. [طِ] (ع مص) مطالبه. خواستن حق خود را از کسی. بازجست کردن. (منتهی الارب). درخواستن چیزی.
طلاب. [طُل ْ لا] (ع ص، اِ) ج ِ طالب. (منتهی الارب).
طلاب. [طَل ْ لا] (ع ص) بسیار جوینده. بسیار خواهنده. ج، طلابون. || (اِخ) نام مردی است. (منتهی الارب).
(طِ) [ع.] (مص م.) خواستن حق خود را از کسی، مطالبه، باز جست کردن.
جمع طالب.، خواهندگان، محصلان علوم قدیمه. [خوانش: (طُ لّ) [ع.] (اِ.)]
طالب
دانش آموزان علوم دینی
خواهندگان، دین آموزان، هاوشتان
طلبهها، طالبان، خواهندگان، خواستاران
(تک: طالب) جویند گان خواهند گان باز جست باز خواست بیشخواه (مصدر) خواستن حق خود را از کسی مطالبه باز جست کردن. (اسم) جمع طالب خواهندگان، طالب علمان محصلان علوم قدیمه. مطالبه، خواستن حق خود را از کسی جمع طالب و طلبه
طُلّاب، جویندگان- خواهان- محصلین- تلامیذ (مفرد: طالِب)،