معنی طنان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
طنان. [طِ] (ع اِ) ج ِ طُن. (منتهی الارب). رجوع به طن شود.
طنان. [طَ] (اِخ) از اعیان قراء مصر نزدیک فسطاط، دارای بستانهای بسیار. محصول آن ده هزار دینار است به هر سالی. (معجم البلدان).
طنان. [طَن ْ نا] (ع ص) بلندآوازه: لفلان ذِکرها طنان، ای مشهور. (ذیل اقرب الموارد):
بروزگار تو شادم اگرچه محرومم
از آن بزرگی طنان و طلعت وضاح.
مسعودسعد.
(طَ نّ) [ع.] (ص.) بلندآوازه.
پرطنین،
آهنگین، شیوا،
بلندآوازه، مشهور،
آوازه
پرآوا بانگی، زرین پر مگسخوار از پرند گان (صفت) بلند آوازه.
طَنّان، پُر طنین- بلند آوازه- پُر آواز و پُر صدا،