معنی طنز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
طنز. [طَ] (ع مص) فسوس کردن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). فسوس داشتن. (دهار). افسوس داشتن. (زوزنی). افسوس کردن. (تاج المصادر). || بر کسی خندیدن. || عیب کردن. (زوزنی). || لقب کردن. (زوزنی). || سخن به رموز گفتن. (غیاث) (آنندراج). || (اِمص) طعنه. (غیاث) (آنندراج). سخریه: آنچه دیده و شنیده از احوال نوخاستگان و حرکات ایشان و سخنان باطنز که میگفتند بازراند. (تاریخ بیهقی ص 599). بزرگان طنز فرانستانند. (تاریخ بیهقی ص 392).
زبون تر از مه سی روزه ام مهی سی روز
مرا بطنز چو خورشید خواند آن جوزا.
خاقانی.
سالها جستم ندیدم زو نشان
جز که طنز و تسخر این سرخوشان.
مولوی.
قهقهه زد آن جهود سنگدل
ازسر افسوس و طنز و غش و غل.
مولوی.
عقلم بطنز گفت که انظر الی الابل
کاندر ابل عجایب صنع خدا بسی است.
سلمان ساوجی.
|| ناز. (غیاث) (آنندراج).
طنز. [طَ] (اِخ) (شارع...) ببغداد است بنهر طابق. (معجم البلدان).
(مص م.) ریشخند کردن، مسخره کردن، طعنه زدن، (اِمص.) طعنه، (اِ.) ناز و کرشمه، عملی که جنبه های نادرست یا ناروای پدیده ای را مورد مسخره قرار می دهد و هدف آن اصلاح است. (اعم از شعر، نثر و نمایش). [خوانش: (طَ) [ع.]]
(ادبی) شیوۀ ادبی که در آن عیوب فردی و اجتماعی به منظور اصلاح این عیوب بهصورت خندهآوری نمایش داده میشوند،
طعنه، سرزنش،
* طنز زدن: (مصدر لازم) = * طنز کردن
* طنز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] طعنه زدن، مسخره کردن،
سرزنش و طعنه زدن، ریشخند کردن
ریشخند کردن
سرزنش و طعنه زدن
طعنه زدن و سرزنش
سرزنش، طعنه زدن، ریشخند کردن
استهزا، فکاهه، فکاهی، مسخره، هزل،
(متضاد) جد، ناز، طعنه، سرزنش، طعنه زدن، سرزنش کردن، افسوس کردن، مسخره کردن، ناز
طعنه، افسوس کردن، آنچه دیده و شنیده از احوال نوخاستگان و حرکات ایشان و سخنان با طنز که میگفتند، باز راند
طَنْز، (طَنَزَ-یَطْنُزُ) ریشخند زدن- مسخره کردن- استهزاء و مسخره،