معنی عاطفت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عاطفت. [طِ ف َ] (ع اِمص) عاطفه.عاطفه. مهربانی. مهر: پادشاه باید خدمتگذاران را از عاطفت و کرامت خویش چندان محروم نگرداند که بیکبارگی برمند و نومید گردند. (کلیله و دمنه).
یکی عاطفت سیرت خویش کرد
درم داد و تیمار درویش کرد.
سعدی (بوستان).
و رجوع به عاطفه شود.

فرهنگ معین

(طِ فَ) [ع. عاطفه] (اِ.) مهربانی، عطوفت.

فرهنگ عمید

عاطفه

فرهنگ فارسی هوشیار

مهربانی کردن مهربانی (اسم) مهربانی مهر دوستی محبت عطوفت.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر