معنی عاطل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
عاطل. [طِ] (ع ص) بیکاره. بیهوده. تهی. فارغ: آن دیگر که از پیرایه ٔ خردی عاطل نبود. (کلیله و دمنه). چون سریر دولت از منصب شاهی خالی و عاطل ماند... دشمن قصد این دیار کند. (سندبادنامه ص 80). || زن بی گردن بند. بی زیور. بی پیرایه. (مهذب الاسماء) (آنندراج). ج، عَواطل و عُطَّل. (ناظم الاطباء).
بیکار، مهمل، بی معنی، بیهوده، بی پیرایه. [خوانش: (طِ) [ع.] (ص.)]
ویژگی آنچه یا آنکه به کار گرفته میشود، بیکار،
[قدیمی] بیبهره،
[قدیمی] بدون مسئول یا متصدی،
* عاطلوباطل: بیکار، بیهوده،
بیکار و بیمصرف
بیکار
بی کار، بی مصرف
باطل، بیکار، بیمعنی، بیهوده، لغو، معطل، ول
بیکاره، بیهوده، تهی، فارغ
عاطِل، بیهوده و مُهْمَل- بیفائده- بی همّت و بی اقدام- فاقد مال- عاری از ادب- زن بی پیرایه و عاری از زینت و آرایش (جمع:اَعْطال)،