معنی عبدالرحمان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) جدی جاهلی است و فرزندان او بطنی از زهیر از جذامند. خانه های آنان در دقهلیه و مرتاحیه از دیار مصر بود. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن مأمون النیشابوری، مکنی به ابوسعد. فقیه و عالم به اصول بود. به سال 426 هَ. ق. به نیشابور متولد شد و درس وعلم آموخت و سمت مدرسی مدرسه ٔ نظامیه ٔ بغداد یافت. از تألیفات اوست: تتمه الابانه للفورانی در فقه شافعی و کتابی در الفرائض و کتابی در اصول دین. وی به سال 478 هَ. ق. به بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالعزیز اللخمی مشهور به ارزنجانی و ملقب به وجیه الدین. از فضلا بود. او راست: حدائق الازهار فی شرح مشارق الانوار. وی به سال 555 هَ. ق. متولد و به سال 643 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالرحمان العلیمی ملقب به زین الدین و مکنی به ابوالیمن الُعلیمی. وی مورخ و قاضی القضاه قدس بود. از تألیفات اوست: الانیس الجلیل فی تاریخ القدس و الخلیل در دو مجلد. المنهج الاحمد فی تراجم اصحاب الامام احمد. فتح الرحمان فی تفسیر قرآن. وی به سال 860 هَ. ق. متولد و به سال 928 به قدس درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن سلیمان معروف به شیخی زاده. فقیه حنفی بود.از تألیفات اوست: مجمع الابهر فی شرح ملتقی الابحر. وی به سال 1078 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َدُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن سلم الرازی. از حفاظ حدیث و امام جامع اصفهان بود. او راست: مسند و تفسیری.وی به سال 291 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن رشیدالقیروانی. مورخ، فقیه، حافظ حدیث و شاعر بود. از تألیفات اوست: المستوعب لزیادات مسائل المبسوط ممالیس فی المدونه.وی به سال 380 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن حسن معروف به ابن عساکر. رجوع به ابن عساکر ابومنصور عبدالرحمان شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن امیرویه الکرمانی فقیه حنفی بود که ریاست مذهب حنفی در خراسان بدو پایان یافت. وی به سال 457 هَ. ق. به کرمان متولد و در 543 به مرو درگذشت. از تألیفات اوست: التجرید در فقه. الایضاح در شرح الجامع الکبیر و غیره. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن الاشعث ابن قیس الکندی. امیر و از سران شجعان عرب بود. او را حجاج با لشکری به نبردبا بلاد رتبیل (سجستان) فرستاد چون به سجستان رسید با سرکردگان لشکر اتفاق کرد تا حجاج را از سرزمین عراق خارج کنند اما سران لشکریان پیمان خود را با وی نقض و میان آنها نبردی درگرفت که به پیروزی عبدالرحمان پایان یافت و سرانجام ملک سجستان و کرمان و بصره و فارس را جز خراسان تصرف کرد اما سپس بصره را از دست داد و کوفه را متصرف شد و میان او و حجاج نبردی در دیرالجماجم درگرفت که مدت 103 روز بطول انجامید سرانجام ابن اشعث از کوفه رانده شد لشکریان او که بالغ بر60 هزار نفر بودند پی در پی شکست خوردند و از دور او پراکنده شده وی با عده ٔ کمی از یاران خود به رتبیل پناه برد و مدتی در آنجا بماند در این موقع نامه هائی از حجاج برای رتبیل میرسید که ابن اشعث را بدو سپارند تا آنکه سرانجام رتبیل او را به سال 85 هَ. ق. به قتل رساند و سر او را برای حجاج فرستاد. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به کامل ابن اثیر ج 4 ص 220 شود.

عبدالرحمان.[ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن ادریس بن المنذر التمیمی الحنظلی الرازی. حافظ حدیث و از بزرگان آنان بود منزل و مأوای وی در درب حنظله به ری بود. از تألیفات او است: الجرح و التعدیل در 6 مجلد. التفسیر در چند مجلد. الرد علی الجهمیه. علل الاحادیث. المسندالکبیر. الکنی و الفوائد الکبری. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن اسحاق بن منده العبدی الاصبهانی. از بزرگان علماء دین بود وی را اصحاب و یاران زیادی بود و کتب زیادی تألیف کرده است. مولد وی اصفهان و به سال 470 هَ. ق. در همانجا درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن قدامه المقدسی... معروف به ابن قدامه. رجوع به ابن قدامه ابوعمر محمد شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن فوران. فقیه و از علماء اصول و فروع و پیشوای فقهای شافعی به مرو بود دراصول و ملل و نحل کتابهائی نوشته است. از جمله کتب او الابانه در مذهب شافعی است. وی به سال 388 به مرو متولد و در 461 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َدُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم العتائقی. از علماء حله بود و فلسفه و تاریخ نیز آموخت. به بلاد فارس و غیره مسافرت کرد، مدت زیادی به اصفهان اقامت گزید و به نجف رفت. از تألیفات اوست: کتاب الاعمار مختصر تفسیر علی بن ابراهیم. صفوه الصفوه. شرح منظومه در هیئت و شرح ایلامی در طب و غیره. وی به سال 699 هَ. ق. متولد و در حدود 790 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َدُرْ رَ] (اِخ) ابن محلی. فقیه شافعی مصری بود. به دمیاط سکونت جست. او راست: کشف القناع عن متن و شرح ابی شجاع در فقه و حاشیه بر تفسیر بیضاوی. وی به سال 1098 هَ. ق. به دمیاط درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن کمال الدین ابی بکربن ناصرالدین محمد سیوطی. از علماء علم عربیت و ادبا، بزرگ عصرخود بود. سیوطی را تألیفات متعددی است از جمله کتاب الاتقان در علوم قرآن. کتاب الجامع الکبیر. الجامع الصغیر. المسلسلات. الکلم الطیب. الدرر فی الادعیه و الاحراز. انموذج اللبیب فی خصائص الحبیب. کتاب ذخائر العقبی فی مناقب اولی القربی. الدرر المنتشره فی احادیث المشتهره. جمع الجوامع. کتاب بهجه المرضیه. ارجوزه در تلخیص مفتاح سکاکی. مختصر نهایه ٔ ابن اثیر. التذکره، المقامات و کتابهای زیاد دیگر. مؤلف روضات وفات او را به سال 910 و مؤلف کشف الظنون به سال 911 هَ. ق. نوشته اند. رجوع به روضات الجنات چ 1 ص 432 به بعد و رجوع به کشف الظنون ذیل الجامع الصغیر شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲ معروف به ابن امام و مکنی به ابوزید. فقیه و مجتهد و از مردم تلمسان و از علماء مغرب بود. در تونس علم آموخت و به الجزایر رفت سپس به تلمسان بازگشت و از خواص سلطان ابوالحسن مرینی شد. وی به سال 743 هَ. ق. به تلمسان درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عمرو ملقب به رحمان الاشقر. از موالی لیث بن عبدمناه و از مغنیان مشهور زمان عباسی است. وی کنیزان خلیفه مهدی را غنا می آموخت و به سال 165 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن علی بن مؤید الاماسی. فقیه حنفی واز مردم اماسیه بود وی شهرهای حلب و بلاد عجم را دیدو به روم رفت و در آنجا منصب قضا و تدریس یافت. او راست: فتاوی مؤیدزاده و رسائل دیگر. وی به سال 860 هَ. ق. متولد و در 922 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن علی شیرازی ملقب به ظهیرالدین. رجوع به ظهیرالدین عبدالرحمان شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عمربن ابراهیم السفر جلانی الشافعی الدمشقی. از مفسران بود. از تألیفات اوست: حاشیه علی البیضاوی. شرح علی حزب البحر. وی به سال 1150 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عمربن ابوالقاسم البصری الحنبلی. فقیه، مفسر و از علماء بود به سال 624 هَ. ق. به بصره متولد شد تحصیلات خودرا در آنجا پایان داد و به سال 634 هَ. ق. اجازه ٔ فتوی یافت و در سال 657 به بغداد رفت و در مدرسه بشیریه و مستنصریه به تدریس پرداخت. از تألیفات او است: جامع العلوم فی التفسیر در چهار مجلد. الحاوی در فقه. وی به سال 684 هَ. ق. درگذشت. (الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عمربن رسلان الکنانی العسقلانی المصری معروف به ابی البلقیمی. از علمای حدیث مصر بود. پس از مرگ پدر ریاست فتوی بدو منتهی گشت وی چندین بار قضاوت مصر یافت. از تألیفات او است: مجالس الوعظ و حواشی و تعلیق بر بخاری به نام الافهام لما فی البخاری من الابهام. وی به سال 763 هَ. ق. متولد و در 824 هَ. ق. به قاهره درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عمربن سهل الصوفی الرازی، مکنی به ابوالحسین صوفی. عالم به هیئت و افلاک و از مردم ری و منجم عضدالدوله بود. از تألیفات اوست: الکواکب الثابته. مطارح الشعاعات. ارجوزه ای در فلک. وی به سال 291 متولد و در 376 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عمرو، مکنی به ابوعمرو معروف به اوزاعی. رجوع به ابوعمرو اوزاعی شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن قاسم المکناسی الاصل الفاسی المالکی. فقیه و فاضل بود.او راست: تقاییدی در طبقات الصوفیه. الفجرالساطع فی شرح الدرر اللوامع. وی به سال 999 هَ. ق. متولد و در 1082 هَ. ق. به فاس درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عوف بن عبدعوف الزهری القرشی. یکی از بزرگان صحابه و از عشره مبشره و اصحاب شوری و از سابقین در اسلام است. گویند وی هشتمین کس بود که اسلام آورد نام او در جاهلیت عبدالکعبه بود پیغمبر (ص) او را عبدالرحمان نامید در جنگهای بدر و احد شرکت کرد و درجنگ احد 21 جراحت بر او وارد شد. او در یک روز سه برده آزاد کرد. شغل وی تجارت و خرید و فروش بود و از این راه ثروت بسیاری اندوخت. وصیت کرد که پس از مرگش هزار اسب و پنجاه هزار دینار در راه خدا بدهند. از او در صحیحین 65 حدیث روایت شده است. وی به سال 44 قبل از هجرت متولد شد و به سال 32 هَ. ق. به مدینه درگذشت. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 12 و سیره ٔ عمربن عبدالعزیز صص 14- 15 و جوالیقی ص 35 و تاریخ الخلفاء ص 36، 105 و الاصابه ج 4 ص 176 شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عیسی بن مرشد العمری، مکنی به ابوالوجاهه المرشدی. مفتی حرم، مکی و یکی از شعراء و علماء حجازبود. وی در زمان ولایت شریف محسن بن الحسین ولایت دیوان انشاء یافت و بعد از مرگش به دست جانشین شریف محمد (شریف احمدبن عبدالمطلب) به قتل رسید. از تألیفات اوست: توصیف التصریف. الوافی فی شرح الکافی در عروض و غیره. وی به سال 975 متولد و در 1037 هَ. ق. کشته شد. (از الاعلام زرکلی و کامل ابن اثیر ج 8 ص 119).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن غنائم الکنانی العسقلانی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن المسجف. شاعر و از متأدبین و ظرفا بود به سال 583 هَ. ق. متولد و در 635 درگذشت.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن غنم بن کریز الاشعری شیخ اهل فلسطین و فقیه شام در عصر خود بود. وی در زمان حیات حضرت رسول متولد و به دستور عمربن خطاب به شام رفت و امور دینی مسلمین آنجا را عهده دار شد. او از بزرگان تابعین بود و به سال 78 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (تاریخ الخلفاء ص 35) (تاریخ مصر ج 1 ص 89).

عبدالرحمان.[ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن قاسم بن خالد العتقی المصری. رجوع به ابن قاسم ابوعبداﷲ در این لغتنامه شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن قاسم بن محمدبن ابی بکر الصدیق التیمی القرشی از بزرگان فقه و علم و دیانت مدینه بود. وی حافظ حدیث بود و به سال 126 هَ. ق. به شام درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲ الانصاری الاندلسی. مورخ و عالم به عربیت و از حفاظ حدیث بود. وی قضاوت جزیره ٔ شقر و مرسیه را یافت. به سال 584 هَ. ق. به مرسیه درگذشت.او راست: المغازی در چند مجلد. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن محمدبن عبدالرحمان بن الحکم بن هشام بن عبدالرحمان الداخل، مکنی به ابوالمطرف. وی نخستین کسی از امویان اندلس است که لقب خلافت یافت. تولد او به قرطبه بود و 21 روز از عمر وی گذشته بود که پدرش را بکشتند و جد او تربیت وی را بعهده گرفت و چون جدش به سال 300 هَ. ق. درگذشت اعمام وی به خاطرمحبتی که جد عبدالرحمان نسبت بدو داشت با او به امارت اندلس بیعت کردند. عبدالرحمان مردی زیرک و جاه طلب بود. وی از ابتدا آرامش ملک را فراهم آورد و چون ازضعف المقتدر باﷲ آگاه شد مردمان را فراهم آورد و آنان را خطبه خواند و سبقت بنی امیه را در خلافت فرایاد ایشان آورد. سرانجام به سال 316 هَ. ق. مردم با وی به خلافت بیعت کردند و الناصرلدین اﷲ لقب یافت. گویندعبدالرحمان بزرگترین و عظیم الشأن ترین امراء بنی امیه در اندلس بود و به برآوردن بنا سخت مولع بود و قصرالزهرا را برآورد. وی 50 سال و شش ماه حکومت کرد درحکومت بغایت آگاه و سختگیر بود چنانکه وی را فرزندی بود به نام عبداﷲ که دعوی خلافت کرد و گروهی با او بیعت کردند عبدالرحمان او را در عید قربان سال 339 هَ. ق. بدست خود بکشت و گفت این قربانی من است و شما را نیز قربانی باید سپس هر یک از آنها یک تن از اصحاب عبداﷲ را قربانی کردند. وی به سال 277 هَ. ق. متولد شد و در 350 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن علی بن محمد الجوزی القرشی البغدادی. رجوع به ابن جوزی ابوالفرج در این لغت نامه شود.

عبدالرحمان.[ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمد فراسی. شاعری بذله گوو هجاگوی و شریر بود و در بنی فراس از قراء تونس متولد شد و در تونس ادب آموخت و به سال 408 هَ. ق. در حال مستی از بام بیفتاد و بمرد. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ثقفی بن ابی بکر ثقفی از اعیان تابعین بود. زیاد امیر بصره او را پاره ای شغلها داد. وی به سال 96 هَ. ق. در بصره درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن یزیدبن المهلب الازدی. از امراء ازد و از شجعان و موالی بنی امیه بود. به سال 133 هَ. ق. با آنکه عباسیان به وی خطامان داده بودند او را بکشتند. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن یزیدبن جاریه الانصاری المدنی. وی تابعی و از رجال حدیث بود. در حیات رسول (ص) متولد شد. عمربن عبدالعزیز او را قضاوت داد. به سال 98 هَ. ق. به مدینه درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (سیره ٔ عمربن عبدالعزیز) (عیون الاخبار ج 3 ص 182).

عبدالرحمان.[ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن هشام بن عبداﷲبن اسماعیل بن شریف از ملوک دولت اشراف علویین مراکش بود که به سال 1238 هَ. ق. مردم با وی بیعت کردند. وی مردی عالم و علم دوست بود و در نشر علوم و صنعت و فلاحت همت گماشت به سال 1276 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن هشام بن عبدالجباربن عبدالرحمان الناصر ملقب به المستظهر الاموی.وی هنگامی که خلافت عباسیان بضعف گرائید به امارت قرطبه رسید و مردم به سال 414 هَ. ق. با وی به خلافت بیعت کردند. محمدبن عبدالرحمان بن عبیداﷲبن عبدالرحمان الناصر بهمراهی گروهی بر وی طاغی شد و پس از 74 روزخلافت او را به سال 414 بکشتند. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن وهیب بن عبداﷲ القوصی. وی شاعری سبک و در زمره ٔ کتاب بود. وزارت المظفر یافت. سپس مغضوب و زندانی شد و به فرمان وی در حدود سال 645 هَ. ق. خفه شد. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن نُفَیعبن الحارث الثقفی البصری، مکنی به ابوبحر. وی تابعی و از رجال حدیث بود. از جانب علی بن ابی طالب (ع) ولایت بیت المال یافت. سپس زیادبن ابیه او را بدین سمت برگزید. وی به سال 14 هَ. ق. متولد شد و در سال 96 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن مهدی بن حسان العنبری البصری اللؤلؤی. از ائمه ٔ حفاظ و داناترین کس به حدیث در عصر خود بود. او را در حدیث تصنیفاتی است. وی به سال 135 هَ. ق. متولد شد و در 198 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن موسی. یکی از فرزندان امام موسی کاظم است. (از حبیب السیر ج 2 ص 81).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن ملجم المرادی التدؤلی الحمیری. رجوع به ابن ملجم عبدالرحمان شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن معاویهبن هشام بن عبدالملک بن مروان ملقب به صقر قریش و معروف به الداخل الاموی. وی مؤسس دولت امویان به اندلس است.در کودکی پدر خود را از دست داد و در دارالخلافه تربیت شد هنگامی که سلطنت امویان در شام منقرض گشت عبدالرحمان در دهی نزدیک فرات سکونت جست و چون او را تعقیب کردند قصد مغرب کرد و به افریقا رفت. عبدالرحمان بن حبیب فهری به طلب وی خاست. وی به مکناسه میان قوم مادر خود رفت و مدتی بماند و با امویان اندلس مکاتبه کرد و آنان کشتی با جماعتی از بزرگان خویش فرستادندو اطاعت خود را نسبت به وی اعلام کردند و او را به اندلس بازگرداندند والی اندلس یوسف بن عبدالرحمان فهری با وی جنگ کرد. عبدالرحمان پیروز شد و مقر حکومت خود را به قرطبه برد و در آنجا قصری و چند مسجد ساخت وخطبه به نام منصور عباسی خواند و چون کار او استوارشد امارت خود را مستقل اعلام کرد. منصور عباسی نخستین کسی است که او را صقرقریش لقب داد وی مردی شجاع، سخی، شاعر و عالم بود و به سال 113 هَ. ق. متولد و در 172 هَ. ق. به قرطبه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن مسلم بن عمرو الباهلی شریفی از شجعان بود. وی برادر قتیبهبن مسلم است و به سال 96 هَ. ق. بابرادرش به فرغانه به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن مسلم معروف به ابومسلم خراسانی. رجوع به ابومسلم خراسانی در این لغت نامه و الاعلام زرکلی شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن مخنف الازدی. قائد و از شجعان دولت مروانیه بود. ریاست از دشنوءه و از دعمان به وی رسید و به سال 75 هَ. ق. به کازرون کشته شد. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمد السلمی الاندلسی. او را رسائل و مقامات و شعر است. وی به سال 591 هَ. ق. به مراکش درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن یوسف بن عیسی بن حبیش الانصاری الاندلسی المرسی. رجوع به عبدالرحمان محمدبن عبداﷲ انصاری شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عیسی بن فطیس بن اصبغ. عالم به تفسیر، حدیث، تاریخ، رجال و از مردم اندلس بود. به سال 348 هَ. ق. به قرطبه متولد و به سال 394 هَ. ق. قضاوت آنجا را یافت و به سال 394 معزول شد. وی را شش تن وراق بود که همیشه احادیث و اخباری را که املاء میکرد مینوشتند. از تألیفات اوست: القصص و الاسباب التی نزل من اجلها القرآن زیاده بر یکصد جزء. المصابیح فی تراجم الصحابه در حدود 100 جزء. فضائل التابعین در 150 جزء. الناسخ و المنسوخ در 30 جزء. فاسعاالاخوه من المحدثین من الصحابه و التابعین و من بعدهم من الخالفین در 40 جزء. الاعلام النبوه و دلالات المرسلات در 10 جزء. وی به سال 402 هَ. ق. به قرطبه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالملک بن عبدالرحمان الناصر الاموی معروف به المرتضی الاموی وی امیر بود و در قرطبه اقامت داشت و چون سلیمان بن حکم به قتل رسید و علی بن حمود بر ملک استیلا یافت عبدالرحمان پوشیده از قرطبه بیرون شد و بعضی از مخالفان ابن حمود با وی بیعت کردند و او را مرتضی لقب دادند وبا وی به صنهاجه و سپس به غرناطه رفتند لکن زاوی بن زیزی حاکم قرطبه با آنان نبرد کرد. سپس پیروان عبدالرحمان با وی ازدر مخالفت برآمدند و کسی را معین کردند و ناگهان او را بکشت، وی به سال 368 هَ. ق. متولدو در 408 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عبیداﷲ الانصاری، مکنی به ابوالبرکات و ملقب به کمال الدین و معروف به ابن انباری. رجوع به ابن انباری کمال الدین شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عزیز. وی عالم به عربیت و از مردم خراسان و گوش او کر بود. از تألیفات اوست: رد علی الزجاجی فیما استدرکه علی ابن السکیت فی اصلاح المنطق.وی به سال 431 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عسکر البغدادی، مکنی به ابوزید یا ابومحمد ملقب به شهاب الدین. وی فقیه مالکی و از مدرسان مدرسه ٔ مستنصریه بود. از تألیفات اوست: ارشاد السالک. جامع الخیرات فی الاذکار والدعوات. المعتمد و النورالمقتبس من فوائد مالک بن انس. وی به سال 644 هَ. ق.متولد شد و به سال 732 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن علی معروف به ابویزید البسطامی. رجوع به ابویزید طیفور شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن علی الانصاری الاسیدی معروف به دباغ و مکنی به ابوزید. مورخ و فقیه و از مردم قیروان بود. از تألیفات اوست: معالم الایمان فی معرفه اهل القیروان در چهار جزء. تاریخ ملوک الاسلام. جلاء الافکار فی مناقب الانصار و جز آن. وی به سال 605 هَ. ق. به قیروان متولد شد و به سال 699 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن کمال الدین محمد الحسینی معروف به ابن النقیب. در عصر خود ادیب دمشق بود و شعر نیکو میگفت. به سال 1048 هَ. ق. متولد شد و در 1081 هَ. ق. به دمشق درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمد الذهبی معروف به ابن شاشو. از فضلاء و از مردم دمشق بود. او راست: تراجم بعض اعیان دمشق. وی درحدود سال 1120 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن الحسین بن محمدبن جابربن خلدون. رجوع به ابن خلدون شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن عمادالدین معروف به عمادی مفتی دمشق و از بزرگان و شیوخ آن سامان بود. از تألیفات اوست: الروضه الریا فی من دفن بداریا در تراجم. المستطاع من الزاد در فقه حنفی. تحریر التأویل در تفسیر. و او را شعری است. وی به سال 978 هَ. ق. متولد شد. و در سال 1051 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن محمد خلدون، مکنی به ابوزید. رجوع به ابن خلدون ابوزید عبدالرحمان در این لغت نامه و الاعلام زرکلی شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن مخلوف الثعالبی جزائری مکنی به ابوزید. مفسر و از اعیان جزائر بود. از اوست: الجواهرالحسان فی تفسیر قرآن در چهار مجلد. الانوار فی المعجزات النبویه. روضه الانوار و نزهه الاخیار. جامع الامهات فی احکام العبادات. الذهب الابریر فی غریب القرآن. الارشاد فی مصالح العباد. ریاض الصالحین. وی به سال 786 هَ. ق.متولد شد و در سال 875 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن یوسف القصری الفاسی معروف به القصری. وی فقیه و عالم به لغت و اصول و حدیث بود. از تألیفات اوست: حاشیه علی البخاری و حاشیه علی الجلالین. حاشیه ای بر شرح صغری سنوسی و حواشی دیگر. وی به سال 972 هَ. ق. متولد شد. و به سال 1036 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدالتمنارتی المغربی. وی فقیه مالکی و از مردم تارودانت بود.از تألیفات اوست: الفوائد الجمه باسناد علوم الامه.وی به سال 107 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن علی بن محمد الشیبانی الزبیدی معروف به الدیبع و دیبع به لغت مردم مردال سپید بود. مورخ و اهل زبید یمن بود. از تألیفات اوست: بغیه المستفید فی اخبار مدینه زبید. الفضل المزید فی تاریخ زبید. قره العیون فی اخبار الیمن المأمون. احسن السلوک فی من ولی زبید من الملوک. ارجوزه.تمیز الطیب من الخبیث در حدیث. وی سال 866 هَ. ق. متولد و در 944 به زبید درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن علی بن محمدبن علی الحنبلی البغدادی الصدیقی ملقب به ابن جوزی. رجوع به جوزی در این لغت نامه و روضات الجنات ص 426 شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمد مشهور به ابن عبدالرزاق. از فضلاء دمشق بود و او را کتابی است به نظم، به نام قلائد المنظوم که در حدود 400 بیت و در فرائض است و نیز او راست: مفتاح الاسرار فی شرح الدرالمختار. وی به سال 1075 هَ.ق. متولد شد و در 1128 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان.[ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن ارطاهبن سیحان المحاربی. از شعراء بود بنی امیه را مدح گفته است. بیشتر اشعار او در وصف شراب، غزل و فخر است. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان.[ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حسان العنزی. مردی شجاع واز اصحاب علی بن ابی طالب بود، در کوفه اقامت کرد و مردم را بر ضد بنی امیه برانگیخت. زیادبن ابیه وی را بگرفت و به شام فرستاده، معاویه او را بفرمود تا از علی (ع) تبرّی جوید او در جواب سخنان ناهموار گفت. معاویه دیگر بار او را نزد زیاد فرستاد و زیاد به سال 51 هَ. ق. او را بکشت. (از سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 51) (الاعلام زرکلی) (تاریخ الخلفاء صص 135- 164).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حسان بن ثابت الانصاری الخزرجی شاعر و شاعرزاده و مقیم مدینه بود. در زمان پدر خود به شاعری شهرت یافت. به سال 104 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حجیره الخولانی المصری، مکنی به ابوعبداﷲ. از قضات و امین خزانه ٔ مصر و از رجال حدیث بود. عبدالعزیزبن مروان او را به قضاوت برگزید... وی به سال 83 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حبیب الفهری معروف به صقلی. بخاطر درازی قامت و کبودی چشم و سرخ و سپیدی رنگ به صقلی معروف شد. هنگام استیلای عبدالرحمان معروف به «الداخل الاموی » بر اندلس با وی مخالفت کرد و به یاری عباسیان برخاست مردم اندلس به جنگ او درآمدند. وی به کوهی در ناحیه ٔ بلنسیه پناه برد الداخل برای سر او هزار دینار جایزه معین کرد و مردی از بربر وی را گرفت و به سال 162 غیلهً او را بکشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حبیب بن ابی عبیدهبن عقبهبن نافع الفهری. وی امیری شجاع و زیرک بود و با پدر خود در افریقیه میزیست پس از قتل پدرش به سال 122 هَ. ق. به اندلس رفت سپس به تونس بازگشت و تا سال 126 در آنجا اقامت کرد و مردم تونس با وی بیعت کردند و به همراهی آنان به قیروان رفت و آنجا را تصرف کرد و با مردم تلمسان و صقلیه و مردانیه نبرد کرد وغنائم زیادی بدست آورد. و غلغله در مغرب انداخت. وی به سال 137 هَ. ق. به دست برادرانش عبدالوارث و الیاس در قصر قیروان به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حارث بن هشام المخزومی القرشی المدنی. از تابعیان و ثقات حدیث و اشراف جلیل القدر قریش بود. وی یکی از چهار تن است که عثمان بن عفان استنساخ مصاحف را به آنان واگذار کرد. وی به سال 43 هَ. ق. در مدینه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن جبله الانباری. از بزرگان و پیشوایان عصر عباسی است. محمدامین وی را با بیست هزار تن به جنگ مأمون فرستاد او بلاد خراسان را فتح کرد و در همدان با لشکریان مأمون جنگید و به سال 195 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن بدر معروف به ابن بکار النابلسی رشیدالدین. شاعری خوش سخن بود، او را مدائحی در وصف ناصر و اولاد اوست.وی به سال 619 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن البارزی بن ابراهیم بن هبه اﷲ الجهنی الحموی الشافعی. از قضات و فقهاء اصولی و شعراء و از اهل حماه بود. به سال 608 هَ. ق. متولد شد و در 683 به مدینه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن اسماعیل بن عثمان الصفراوی. رجوع به صفراوی عبدالرحمان بن اسماعیل شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن اسماعیل بن عبدکلال. وی از بنی حمیر و شاعری رقیق الغزل بود. به سال 90 هَ. ق. به امر ولید به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن اسماعیل بن ابراهیم المقدسی الدمشقی ملقب به شهاب الدین و مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابوشامه. رجوع به ابوشامه شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن اسحاق النهاوندی الزجاجی، مکنی به ابوالقاسم. در عصر خود از شیوخ عربیت بود. مولد وی نهاوند است و در بغداد نشأت یافت و به سال 339 هَ. ق. در طبریه ٔ سوریه درگذشت. از تألیفات اوست: الجمل الکبری. الایضاح الکافی. این هر دو در نحو است. شرح الالف و اللام مازنی. شرح خطبه ادب الکاتب. المخترع فی القوافی و الامالی. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن اسحاق بن محمدالسدوسی معروف به جوهری. قاضی وفقیه و عالم به حساب بود. قضاوت مصر یافت. او را کتابی است در حساب. وی به سال 251 هَ. ق. به سامرا متولد شد و در 320 به مصر درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن ادریس بن مننجری ادریسی الحسنی التلمسانی. وی به مغرب از شیوخ عصر خود بود. از تألیفات او است: حاشیه ٔ علی الجعبری. حاشیه علی فتح المنان. حاشیه علی المرادی. وی به سال 1179 هَ. ق. به فاس درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حسن بن سعید الخزرجی القرطبی، مکنی به ابوالقاسم. عالم به قراآت بود. او راست: کتاب القاصد در علم قرائت.وی به سال 446 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن احمدبن رجب سلامی بغدادی دمشقی. حافظ حدیث و از علماء بود. به سال 706 هَ. ق. به بغداد متولد شد و در 795 هَ. ق. به دمشق درگذشت از تألیفات اوست: شرح جامع الترمذی وشرح الاربعین للنووی، فتح الباری فی شرح البخاری، شرح علل الترمذی، طبقات الحنابله. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن عبدالرحمان موصلی از بزرگان شعرا در عصر خود بود.او را دیوانی است در شعر. وی به سال 1031 هَ. ق. به دمشق متولد و در 1118 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن عمرو الاموی. محدث شام بود و قضاوت اردن و فلسطین یافت. وی به سال 170 هَ. ق. متولد و در 245 به دمشق درگذشت. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به تاریخ الخلفاء ص 260 شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن ابی زنادبن عبداﷲبن ذکوان القرشی... از حفاظ حدیث بود. ولایت خراج مدینه را یافت، و به بغداد سفر کرد. وی به سال 100 هَ. ق. متولد شد و در 174 در بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن احمد، مکنی به ابوعمر معروف به ابی ذکوان. عالم به قراآت و از شیوخ قراء شام بود. وی به سال 173 هَ. ق. متولد و در 202 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن احمدبن الحسن بن بندار العجلی الرازی، مکنی به ابوالفضل. فاضل و عارف به ادب بود وی به سال 454 هَ. ق. درگذشت.از تألیفات اوست: جامع الوقوف. (از اعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن احمدبن حمودهبن مامش باش تارزی از فضلاء متصوفه بود وی در قسطنطنیه طریقه رحمانیه را منتشر کرد و از تألیفات اوست: عمده المرید در طریقت و منظومه الرحمانیه و غنیه المرید. وی به سال 1222 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن احمدبن عبدالغفار الایجی معرف به عضدالدین ایجی عالم به اصول و معانی و عربیت و از اهل ایج فارس بود وی قضاوت یافت و شاگردان بزرگ تربیت کرد. از تألیفات اوست: مواقف در اصول دین. اشرف التواریخ. جواهرالکلام. مختصر المواقف. شرح مختصر ابن حاجب و فوائد الغیاثیه در معانی و بیان. وی به سال 756 هَ. ق. درگذشت. (ازالاعلام زرکلی). و رجوع به روضات الجنات ص 430 شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن ادریس بن محمد العراقی الحسینی، مکنی به ابن ابوالعلا فاضل مالکی و از مردم فاس بود. از تألیفات او است: مختصر فی الصحابه. الجرح و التعدیل. وی به سال 1234 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن احمدبن عطیه العنسی المذحجی، مکنی به ابوسلیمان و معروف به دارائی و از مردم داریا است. رجوع به ابوسلیمان دارائی شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن احمدبن علی، مکنی به ابوالفضل المیکالی. ادیب و از امراء میکالیین خراسان بود. او را شعری رقیق است و تألیفاتی دارد از جمله مخزون البلاغه. ملح الخواطر و منح الجواهر. دیوان رسائل و دیوان شعر.وی به سال 436 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن احمدبن محمد الجامی. رجوع به جامی شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن احمدبن محمدالعطار. از فضلاء و عالم به حدیث و ادب بود و شعر نیز گفته است. وی خط نیکو داشت و به سال 548 هَ. ق. به شیراز درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن احمدبن یونس بن عبدالاعلی، مکنی به ابوسعید معروف به الصدفی منسوب به قبیله ٔ صدف از قبائل حمیریه است. رجوع به صدفی عبدالرحمان شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن احمد الصنادیقی الشافعی وی از فقهاء بود از تألیفات اوست: شرح البرده. شرح الشمائل. وی به سال 1164 هَ. ق. به دمشق درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حسل الجمحی. شاعر هجاگوی و صحابی بود اصل او از یمن و مولد او مکه است. و در فتح دمشق حاضر بود. وی عثمان بن عفان را در زمان خلافتش هجا گفت. و بدان جهت او را در خیبر زندانی کرد. سپس با وساطت حضرت علی (ع) آزاد شد. وی در رکاب علی (ع) در جنگ جمل و صفین حاضر بود، و در صفین به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حسن الاصبهانی معروف به ابوسعد النیشابوری. از حفاظ حدیث بود. او راست: کتاب شرف المصطفی و جز آن وی به سال 307 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن علی بن عباس المقری از وزراء دولت اشرفیه رسولیه ٔ یمن بود منصب قاضی القضاتی دولت اشرفیه و مدتی وزارت یافت و به سال 790 هَ. ق. در زبید درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عبداﷲبن حارت الهمدانی. رجوع به اعشی همدانی شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عبداﷲ ابی بکربن الصدیق بن ابوقحافه القرشی التیمی صحابی و ابن صحابی است. نام او در جاهلیت عبدالکعبه بود حضرت رسول (ص) او را عبدالرحمان نامید وی از اشجع قریش و از تیراندازن ماهر بود، به یمامه رفت و در جنگ افریقیه شرکت داشت و در واقعه ٔ جمل حاضر بود. هنگامی که معاویه درصدد اخذ بیعت برای یزید برآمد، عبدالرحمان گفت مگر خلافت اسلامی هرقلی است که چون قیصری مرد قیصری دیگر بجای او نشیند، معاویه صدهزار درهم برای او فرستاد و عبدالرحمان آن را نپذیرفت، سپس به مکه رفت و پیش از آنکه کار بیعت یزید تمام شود درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َدُرْ رَ] (اِخ) ابن عبداﷲبن ابی عقیل ثقفی معروف به ام الحکم. یکی از امراء عصر اموی بود. مادر او ام حکم خواهر معاویهبن ابوسفیان است. وی در زمان پیغمبر (ص) متولد شد و به سال 53 هَ. ق. در جنگ روم شرکت جست. از طرف معاویه ولایت کوفه یافت، و در اثر بدرفتاری وی مردم کوفه او را بیرون کردند آنگاه به شام رفت و ولایت مصر یافت. ابن خدیج از ورود او ممانعت کرد، سپس به شام برگشت، و ولایت جزیره یافت در سال 66 هَ. ق.در آغاز خلافت عبدالملک درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمدبن اصبغبن جیش...، مکنی به ابوالقاسم سهبلی... وی عالم به عربیت و لغت و قراآت و جامع بین روایت و درایت و از نحویان متقدم و ادبای عالیمقام و عالم به تفسیر و حدیث و رجال و انساب و کلام و اصول و تاریخ بود. از ابن غربی و ابن طاهر و ابن طراوه روایت کند. او را مؤلفاتی است. (از روضات الجنات چ 1 ص 429).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمد البعلی الخلوتی الحنبلی معروف به عبدالرحمان البعلی به سال 1110 هَ. ق. به دمشق متولد شد و به سال 1192 هَ. ق. در حلب درگذشت او راست: شرح اخصر المختصرات در فقه. و او را اشعاری است. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمد الخثعمی السهیلی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به سُهیلی وی از لغویان بود به سال 508هَ. ق. در مالقه متولد شد و چون شهرتی یافت مورد لطف پادشاه مراکش واقع گشت از تألیفات اوست: الروض الانف در شرح سیره ٔ نبویه ابن هشام. التعریف و الاعلام فی ماابهم فی القرآن من الاسماء و الاعلام. نتائج الفکر.وی به سال 581 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عبداﷲبن بشربن الصارم معروف به الغافقی، مکنی به ابوسعید. اصل او از غافق (از قبائل یمن) است وی به نزد سلیمان بن عبدالملک اموی رفت و به موسی بن نصیرو فرزند او عبدالعزیز پیوست و ریاست شاطی ٔ شرقی اندلس یافت و چون سمح بن مالک به سال 102 هَ. ق. کشته شد به اربویه رفت مسلمانان آنجا وی را به امیری برگزیدند سپس معزول گردید و به سال 112 هَ. ق. هشام بن عبدالملک او را امارت اندلس داد. در آن وقت از مردم یمن و شام و مصر و افریقا یاری خواست و شهرهای زیادی را فتح کرد و به کمک آنان به لشکریان شارل مارتل حمله کرد و آنان را شکست داد و دیگر بار در نزدیکی نهراللواز با وی نبرد کرد و سرانجام شارل دیگر بار لشکری بزرگ فراهم آورد و پس از جنگهای خونینی عبدالرحمان به سال 114 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عبداﷲبن حسین سویدی بغدادی مورخ و از خانواده های قدیمی بغداد بود از تألیفات او است: حدیقه الزوراء در سه جزء در تاریخ بغداد. حاشیه علی شرح القطر عصامی. وی به سال 1134 هَ. ق. متولد و در1200 هَ. ق. به بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان.[ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عبدالقادر المالکی. فقیه است. از تألیفات او است: کتاب «المغارسه» و شرح آن که در آن مسائل و احکام مربوط به غرس را نوشته است. وی به سال 1020 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عبدالوهاب بن خلیفه العلامی المصری الشافعی. وزیر و فقیه و شاعر بود از خانواده ٔ علم و قضاء بود وی سمت قضاء و ولایت مصر یافت و سپس استعفاء کرد و به زیارت حج رفت و به سال 695 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عتیق بن خلف الصقلی معروف به ابن الفحام. در عصر خود از شیوخ اسکندریه و عالم به قراآت، بود. او راست: التجرید. وی به سال 422 هَ. ق. متولد و در 516 در اسکندریه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عدیس بن عمرالبلوی. از کسانی است که تحت الشجره بیعت کرد و شاهد فتح مصر بود سپس فرماندهی لشکری را یافت که ابن ابی خذیفه والی مصر برای خلع عثمان روانه ٔ مدینه کرد پس از قتل عثمان به مصر رفت سپس به امر معاویه دستگیر و گرفتار و زندانی شد و از زندان گریخت و به سال 36 هَ. ق. والی فلسطین او را دستگیر کرد وبکشت. (از الاعلام زرکلی) (از تاریخ مصر ج 1 ص 98).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن علی بن الحسین الاموی الاسنائی القوصی. به سال 550هَ. ق. متولد شد. مولد او در اسنا و نشأت او در قوص بود. دیوان الانشاء اسکندریه و قدس... یافت و به سال 625 هَ. ق. به دمشق درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن علی بن شیخ نجیب الدین. رجوع به ظهیرالدین عبدالرحمان شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن علی بن صالح المکودی. از علماء عربیت بود از تألیفات اوست: شرح الفیه ٔ ابن مالک در نحو. شرح مقدمه ٔ ابن اجروم. البسط و التعریف فی علم التصریف. شرح مقصور و ممدود ابن مالک. وی به سال 807 هَ. ق. به فاس درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْرَ] (اِخ) ابن عبدالقاری. از بزرگان تابعین مدینه بود. در عهد عمر بیت المال را به عهده داشت. وی به سال 88 هَ. ق. به مدینه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عبدالقادر الفاسی. فقیهی متفنن بود او را در حدود هفتادو اندی تألیف است از آن جمله، مفتاح الشفا، که ذیل کتاب شفاست. ازهارالبستان و الاقنوم فی مباحث العلوم. وی به سال 1040 هَ. ق. متولد و در 1096 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حسن بن عمر الاجهوری فقیه مالکی و از مردم مصر بود و به حلب مسافرت کرد. وی از مدرسین الازهر بود. از تألیفات اوست: مشارق الانوار فی آل البیت الاخیار. شرح علی تشنیف السمع للعیدروس. به سال 1198 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع ِ دُرْ رَ] (اِخ) ابن رافع التنوخی المصری. قاضی افریقاو از رجال حدیث بود. یکی از یازده تن است که عمربن عبدالعزیز آنان را برای تعلیم فقه به افریقا فرستاد.وی به سال 113 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حسین بن عبداﷲ البکری الفاروثی فقیه متصوف واز مردم دمشق بود و شعر نیکو میگفت. به سال 711 هَ. ق. متولد شد و در 776 درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن حکم بن هشام بن عبدالرحمان الاموی، مکنی به ابوالمطرف. چهارمین پادشاه بنی امیه اندلس است. پدروی والی طلیطله بود. وی پس از مرگ پدر در قرطبه از مردم بیعت گرفت و مساجدی در اندلس بنا کرد، عصر وی عصر سکون و سلامت بود. عبدالرحمان مردی ثروتمند و بلندهمت بود، جنگهای بسیاری کرد، شعر میگفت و از علوم شرعی و بعضی فنون فلسفی بهره داشت 31 سال حکومت کرد و به سال 238 هَ. ق. به قرطبه درگذشت. (از تاریخ خلفاء ص 348) (الاعلام زرکلی) (کامل ابن اثیر ج 7 ص 27).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن خالدبن مسافر الفهمی المصری. والی مصر و از رجال حدیث و ثقات بود.وی به سال 127 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن خالدبن ولید المخزومی القرشی از تابعین است. در فتح شام و صفین با معاویه بود. و در خلافت معاویه با رومیان جنگید. ابن اثال طبیب به سال 46 هَ. ق. به امر معاویه وی را زهر داد. (از تاریخ خلفاء ص 153) (الوزراء و الکتاب صص 16- 17) (کامل ابن اثیر ج 3 ص 229) (الاعلام زرکلی) (تاریخ مصر ص 121).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن داود اعرج، حافظ و قاری. از مردم مدینه بود. وی دوست ابوهریره و نخستین کس است که علوم عربیت را در مدینه منتشر کرد و عالم به انساب قریش وثقه بود. به سال 117 هَ. ق. به اسکندریه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن داود الدمشقی الصالحی. فاضل و از مردم دمشق بود. از تألیفات اوست: الکنز الاکبر فی الامر بالمعروف و النهی عن المنکر در دو مجلد. فتح الاغلاق فی الحث علی مکارم الاخلاق. مواقع الانوار و مآثر المختار. تحفه العباد فی ادله الاوراد و نزهه النفوس و الافکار فی خواص الحیوانات و النبات و الاحجار در سه مجلد. وی به سال 782 متولد و در 856 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن ربیعهبن یزیدالباهلی ملقب به ذالنور بود. وی از جانب عمربن الخطاب قضاء لشکریانی که به قادسیه میرفتند یافت. سپس او را ولایت باب وقتال، با ترکان و خزران داد. وی به سال 32 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به ذوالنور شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن عبدالرزاق معروف به ابن مکانس. رجوع به به ابن مکانس فخرالدین شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن زیادبن انعم المعافری افریقی، مکنی به خالد قاضی و از علماء بود و به جرأت، بر ملوک و ممانعت آنان از جور و ستم شهرت داشت. وی به سال 75 هَ. ق. به برقه متولد شد و نخستین کس از مسلمانان است که در افریقا متولد شد. او دوبار قضاوت قیروان یافت. سپس به بغداد رفت و سپس در خلافت منصور عباسی بدو پیوست و مورد توجه او واقع شد. پس از آنکه منصور به خلافت رسید او را به قیروان فرستاد. و به سال 161 هَ. ق. در همانجا درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (الوزراء و الکتاب ص 18) (تاریخ مصر ص 121).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن زید معروف به ابن البیلمانی. اصل او از یمن و مسکن او حران. شاعری مجید بود. ولید اموی را مدح گفت. و در حدود سال 90 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن زیدبن الخطاب العدوی القرشی. زوجه ٔ وی دختر عمربن خطاب بود و از طرف یزیدبن معاویه ولایت یافت. وی در حدود سال 65 هَ. ق. به مکه درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (سیره ٔ عمربن عبدالعزیز صص 81- 178).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن سعیدبن قیس الهمدانی. مردی شجاع و از اشراف یمن بود. وی به همراهی گروه بسیاری از مردم یمن با مختار ثقفی نزدیک کوفه نبرد کرد و در یکی از نبردها به سال 66 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن سمرهبن حبیب بن شمس القرشی، مکنی به ابوسعید. صحابی است که روز فتح مکه اسلام آورد و در بصره ساکن شد. وی سجستان و کابل و نواحی دیگر را فتح کرد و ولایت سجستان (سیستان) یافت و در خراسان فتوحاتی کرد. سپس به بصره بازگشت. و در صحیحین از وی 14 حدیث نقل شده است. و به سال 50 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (تاریخ سیستان ص 85 و 84).

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن صخره الدوسی ملقب به ابوهریره. رجوع به ابوهریره عبدالرحمان شود.

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن خواجه کلان. از قضاه هرات در زمان حکومت محمدخان شیبانی است که در مدرسه ٔ گوهرشادآغا تدریس میکرد. (از حبیب السیر ج 3 ص 359).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری