معنی عبور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
عبور. [ع ُ] (ع مص) درگذشتن از نهر و وادی. (اقرب الموارد). گذشتن از نهر و جوی. (منتهی الارب) (آنندراج). بر آب گذشتن. (تاج المصادر) (غیاث اللغات) (المنجد). || شکافتن راه را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد). || مطلق گذر کردن از راهی. (غیاث اللغات).
عبور.[ع َ] (ع اِ) بره ٔ گوسفند. ج، عبائر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || (ص) ختنه ناکرده. ج، عُبُر. (منتهی الارب) (تاج العروس) (اقرب الموارد).
عبور. [ع َ] (اِخ) نام ستاره ای است که بعد از جوزا درآید. (غیاث اللغات). شعری عبور؛ یکی از دو شعری و آن سپس جوزاست. آن را عبور نامند چون از حجره گذرد. (اقرب الموارد). نام ستاره ای که بعد جوزا درآید. (منتهی الارب).
(مص ل.) گذشتن، رد شدن، (مص م.) گذراندن. [خوانش: (عُ) [ع.]]
شِعرا = شعرای یمانی
گذر کردن از جایی یا راهی، راه پیمودن، گذشتن،
* عبورومرور: آمدورفت،
گذر، رد شدن، گذشتن
گذار، گذر
تردد، گذار، گذر، ردشدن، گذشتن، مرور
درگذشتن، شکافتن راه را، گذر کردن از راهی