معنی عبوس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
عبوس. [ع ُ] (ع مص) روی ترش کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ترجمان) (تاج المصادر) (غیاث اللغات). رجوع به عبس شود.
عبوس. [ع َ] (ع ص) بسیار ترش روی. (اقرب الموارد). || شیربیشه. || روز بد که از آن روی ترش شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
عبوس. [ع َب ْ وَ] (ع اِ) جماعت بسیار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
عبوس. [ع َب ْ بو] (اِخ) موضعی است. (معجم البلدان).
(عَ) [ع.] (ص.) بسیار ترشروی، اخمو.
(مص ل.) روی ترش کردن، (اِمص.) ترشرویی. [خوانش: (عُ) [ع.]]
اخم کردن، رو ترش کردن، چین به پیشانی انداختن، ترشرویی،
ترشرو، بداخم، اخمو،
بد اخم
اخمو
ترشرو
ترشرو
اخمو، ترشرو، گرفته،
(متضاد) گشادهرو
روی ترش کردن، ترشروی، اخم کردن
عَبُوس، بسیار پُر اخم- بسیار شدید،