معنی عبیدا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن طیفور، مکنی به ابوالحسن. مورخ و از مردم خراسان است.و تولد و وفاتش به بغداد بود. وی ذیلی بر تاریخ پدرخود در اخبار بغداد نوشت. (تاریخ پدر او تا پایان خلافت المهتدی باﷲ است) او اخبار المعتضد و المکتفی و المقتدر را بدان افزود و قبل از پایان درگذشت. او راکتاب دیگری است به نام المتظرفات و المتظرفین. وی در حدود سال 315 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبداﷲبن طاهربن الحسین الخزاعی. امیر و از ادبا و شعراء بود. وی ولایت شرطه ٔ بغداد را یافت و به سال 223 هَ. ق. به بغداد متولد شد و در 300 هَ. ق. بدانجا درگذشت و معتضد عباسی او را گرامی میداشت. وی در هندسه و موسیقی بارع بود و ترسل نیکو داشت او را تصانیفی است، از جمله الاشاره فی اخبار الشعرا و السیاسه الملوکیه. البراعه و الفصاحه. و او را مراسلات است با ابن معتز که آن را در کتابی فراهم آورده است. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن معمربن عثمان التیمی القرشی. مردی شجاع و بخشنده بود. عثمان بن عفان او را امارت جیش فتح در اطراف اصطخر بداد و او در یکی از جنگها به سال 29 هَ. ق. کشته شد. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مظفربن عبداﷲ الباهلی. ادیب و عالم به طب و هندسه و حکمت بوداو را دیوان شعری نیکو است و اصل وی از مردم مریه ٔ اندلس و مولدش یمن است و در بغداد شهرت یافت. و به سال 549 هَ. ق. به دمشق درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مسعودبن محمودبن احمد المحبوبی البخاری ملقب به صدرالشریعه از علماء حکمت و طبیعیات و اصول فقه و دین است و او راست: تعدیل العلوم. شرح الوقایه تألیف جدش محمود در فقه حنفی. النقایه. مختصر الوقایه. الوشاح فی علم المعانی. وی به سال 747 هَ. ق. به بخاری درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدالفاطمی العلوی از فرزندان امام جعفر صادق (ع) امام و مؤسس دولت علویین در مغرب و جد فاطمیان مصر است. در نسب وی اختلاف است وی در سلمیه ٔ سوریه سکونت داشت سپس بسیاری از اصحاب خود را در مغرب پراکنده کرد تا ظهور امام زمان (مهدی) را بشارت دهند و مردم را بدو خوانند. گروه بسیاری دعوت او را پذیرفتند خبر به المکتفی باﷲ رسید و او را بطلبید. عبیداﷲ از سلمیه بگریخت و به عراق و سپس به مصر و اسکندریه و از آنجا به مغرب رفت و سرانجام در قیروان به سال 297 هَ. ق. با وی بیعت کردند. وی والیانی به طرابلس، صقلیه و برقه فرستاد و بر تاهرت استیلا یافت و دوبار قصد تصرف مصر کرد ولکن توفیق نیافت و به سال 303 هَ. ق. شهر مهدیه رادر مغرب بنا کرد و آن را پایتخت خود ساخت. وی پس از24 سال حکومت به سال 322 هَ. ق. در آنجا درگذشت. تولد او به سال 259 هَ. ق. بود. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن جعفر الازدی. نحوی است، و او راست: کتاب الاختلاف. النطق.وی به سال 348 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن جروالاسدی، مکنی به ابوالقاسم. معتزلی و از علماء عربیت و از مردم موصل است.و او راست: تفسیر القرآن. الموضح فی العروض. المفصح فی القوافی. الامد فی القراآت. و او را شعری است. وی به سال 387 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی و روضات الجنات ص 465).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن قیس بن سریح بن مالک. رجوع به ابن قیس الرقیات و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبیدا. [ع ُب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمروالرقی، مکنی به ابو وهب. از حفاظ حدیث. و مفتی جزیره بود و در عصر خود کسی در فتوی با وی منازعت نداشت. وی به سال 101 هَ. ق. متولد و در 180 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمربن هشام الحضرمی الاشبیلی. شاعری فاضل بود. او راست: الافصاح فی اختصار المصباح.وی به سال 550 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمربن خطاب العدوی القرشی. صحابی و مردی شجاع بود پس از پدر خویش به اسلام گروید و در مدینه ساکن شد و با عبداﷲبن سعد در جنگ افریقا شرکت کرد و در خلافت علی (ع) بشام رفت و در جنگ صفین همراه معاویه بود و در همان جنگ به سال 37 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َدُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمربن حفص بن عاصم بن عمربن الخطاب العدوی المدنی مکنی به ابوعثمان. یکی از فقهاء سبعه و از بزرگان مدینه و از اشراف قریش است. وی به سال 147 هَ. ق. به مدینه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی نصر معروف به ابن المارستانیه و مکنی به ابوبکر. رجوع به ابن مارستانیه و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن ابی طالب الهاشمی القرشی. مردی شجاع و عابد بود. در جنگی که مصعب با مختار کرد عبیداﷲ با مصعب بود و به سال 67 هَ. ق. در یکی از جنگها به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َدُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبداﷲبن عتبهبن مسعود الهذلی. یکی از فقهاء سبعه مدینه و از اعلاء تابعین بود. او را شعری نیکو است که قطعه ای از آن را ابوتمام در حماسه آورده است. وی مؤدب عمربن عبدالعزیز است. وی به سال 98 هَ. ق. به مدینه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالکریم بن زید المخزومی الرازی، مکنی به ابوزرعه. از حفاظ حدیث است یکصدهزار حدیث از حفظ داشت. گویند هر حدیثی را که ابوزرعه نشناسد بلااصل است. وی به سال 200 هَ. ق. متولد شد و در 264 هَ. ق. به ری درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن عبیداﷲ القرشی الاموی العثمانی الاشبیلی. امام نحو و از مردم اشبیله ٔ اندلس بود. هنگامیکه فرنگیان بر اندلس استیلا یافتند وی به بسنه رفت.از تألیفات اوست: شرح کتاب سیبویه. شرح الجمل در ده مجلد. شرح الایضاح که همه ٔ این کتابها در نحو است. وی به سال 599 هَ. ق. متولد و در سال 688 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (از روضات الجنات ص 464).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالرحمان کوفی اشجعی. از حفاظ حدیث و از ثقات و امام بود و اصحاب کتب سته از وی روایت کنند. وی به سال 182 هَ. ق. به بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سلیمان بن وهب، مکنی به ابوالقاسم. وزیر و از اکابر کتاب بود. المعتمد علی اﷲ وی را به وزارت خود برگزید و بعد از وی المعتضد باﷲ نیز وی را بدان سمت ابقا کرد. وزارت او مدت بیست سال طول کشید و به سال 288 هَ. ق. درگذشت. تولد وی به سال 226 هَ. ق. است. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعیدبن حاتم السجزی الوائلی البکری. از حفاظ حدیث بود. اصلش از سجستان و نسبتش بدانجا است. وی در مکه سکونت کرد و به سال 444 هَ. ق. بدانجا درگذشت. از کتب اوست الابانه عن اصول الدیانه. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا.[ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعید یحیی، مکنی به ابوقدامه و ملقب به سرخسی. از حفاظ و ثقات و رجال حدیث بود. در سرخس متولد و در نیشابور ساکن گشت. ابن حبان گوید: وی سنت را بسرخس آشکار کرد و مردم را بدان خواند. بخاری از وی 13 حدیث و مسلم 48 حدیث نقل کند. وی به سال 241 هَ. ق. در گذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعد الزهری البغدادی، مکنی به ابوالفضل. وی قاضی و از رجال حدیث و ثقات بود. دوبار قضاوت اصفهان یافت و مدت آن اندک بود. به سال 185 هَ. ق. متولد شد و در 260 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سریح، مکنی به ابوبحیی. رجوع به ابن سریح و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سری بن الحکم. امیر مصر بود. به سال 206 هَ. ق. سپاهیان با وی بیعت کردند و مأمون عباسی او را به امارت آنجا بداشت. سپس پاره ای از ولایت مصررا به خالدبن یزید شیبانی سپرد عبیداﷲ او را نپذیرفت و با او نبرد کرد فتنه برخاست و به شکست خالد منتهی شد سپس عبداﷲ طاهر از طرف مأمون بشام برفت و به مصر شد. عبیداﷲ مدتی برابر او بایستاد. تا آنکه به سال 211 امان نامه ٔ مأمون بدو رسید به صلح با ابن طاهرو چون آن دو با یکدیگر ملاقات کردند. طاهر عبیداﷲ راخلعت پوشاند و او را فرمود تا نزد مأمون شود. عبیداﷲ از مصر بیرون شد و مدتی در عراق بماند و به سال 251 هَ. ق. بسر من رأی درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن زیادبن ظبیان البکری مردی شجاع و نزد عبدالملک بن مروان مقرب بود. مصعب بن زبیر را او کشت و سر او را برای عبدالملک فرستاد. سپس با همراهی ابن جارود بر حجاج خروج کرد. پس ازقتل ابن جارود به عمان رفت و به ابن جلندی ازدی پناهنده شد. ابن جلندی از او بترسید. و او را مسموم کرد. وی به سال 75 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسین الکرخی، مکنی به ابوالحسن. وی فقیه بود و ریاست حنفیه عراق بدو منتهی شد. مولد اوسال 260 هَ. ق. به کرخ بود و به سال 340 هَ. ق. به بغداد درگذشت. از تألیفات اوست: المختصر. شرح الجامع الصغیر. شرح الجامع الکبیر. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسن بغدادی، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به غلام، حاسب و فلکی و از افاضل است از کتب اوست: احکام النجوم. اتسییرات و الشعاعات. الاختیارات. الجامع الکبیر. الاصول المجرده.وی به سال 376 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسن بن حصین العنبری. قاضی و از فقهاء و عالم به حدیث و از مردم بصره بود ابن حبان نویسد. او در فقه وعلم از سادات بصره بود. به سال 157 هَ. ق. قضاوت بصره یافت و به سال 166 هَ. ق. به بصره درگذشت. تولد او به سال 105 هَ. ق. است. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حر الجعفی. مردی شجاع و در شرف، صلاح و فضل از بزرگان قوم خود بود. وی از اصحاب عثمان بن عفان است. پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و در جنگ صفین با او بود پس ازقتل علی (ع) بکوفه رفت و در فاجعه ٔ حسین بن علی (ع) خود را پنهان کرد و در کربلا حاضر نشد و چون ابن زیاددر این باره از وی بازخواست کرد پرخاش کرد و دیگر نزد وی نرفت و در محلی کنار فرات اقامت گزید. چون مصعب بن زبیر خروج کرد بدو پیوست و در جنگ مختار ثقفی باوی بود مصعب از او ترسید او را حبس کرد و پس از مدتی با وساطت عده ای آزاد ساخت. و او خشمناک از نزد وی بیرون شد. مصعب کسانی را برای جنگ و تطمیع او فرستادولی سودی نداد سرانجام کار عبیداﷲ بالا گرفت و 300 تن جنگجو فراهم کرد و تکریت را بگرفت و بکوفه حمله کرد و کار را بر مصعب دشوار ساخت سپس عده ای از سپاهیانش متفرق شدند و او از بیم اسیری به سال 68 هَ. ق. خود را به فرات انداخت و غرق شد. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن الحبحاب الموصل. مدتی والی مصر بود. هشام بن عبدالملک وی را به سال 117 هَ. ق. به افریقیه فرستاد و او کار آنجا را سامان داد و غازیان به صقلیه و سوسن و سرزمین سودان فرستاد و همه پیروز بازگشتند سپس امر بلاد بر او آشفته گشت و هشام او را نزد خود خواند و به سال 123 هَ. ق. از کار برکنارش کرد. وی حدود سال 125 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن جبرائیل بن عبیداﷲبن بختیشوع. طبیب باحث و از مردم میافارقین است. از تصنیفات او است مناقب الاطباء. الروضه فی الطب. التواصل الی حفظ التناسل. طبایع الحیوان و خواصها و منافع اعضائها. الخاص فی علم الخواص.وی به سال 453 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبیدا. [ع ُ ب َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن یحیی بن خاقان. متوکل و معتمد وی را وزارت دادند. مردی عاقل و باحزم بود.وی به سال 263 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری