معنی عجول در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
عجول. [ع َ] (ع ص) زن فرزندمرده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || ناقه ٔ بچه گم کرده. (منتهی الارب) (آنندراج). || نیک شتابنده. (منتهی الارب) (آنندراج):
مگر از دیدنم ملول شدی
که به مرگم چنین عجول شدی.
سعدی.
|| واله و سرگشته از زن. || (اِ) شتر ماده بدان جهت که از غایت جزع در حرکات خود شتابی می کند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || مرگ. || ناشتاشکن. (آنندراج) (منتهی الارب).
عجول. [ع ِج ْ ج َ] (ع اِ) گوساله. ج، عَجاجیل. (منتهی الارب). || مشتی از حَیس و خرما و پسته با خرما آمیخته. (منتهی الارب).
(عَ) [ع.] (ص.) شتابکار.
شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری انجام میدهد،
شتابان، شتابزده
شتابنده
شتابان
بی شکیب
بیتحمل، بیصبر، دستپاچه، شتابان، شتابزده، شتابناک، شتابنده، ناحمول، ناشکیبا،
(متضاد) صبور
نیک شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری را انجام دهد
عَجُول، پُر عجله-شتاب کننده (جمع:عُجُل) -مرگ-مادر که فرزندش مرده،
ناشکیبا