معنی عروسی کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عروسی کردن. [ع َ ک َ دَ] (مص مرکب) زن گرفتن. (ناظم الاطباء). همسر اختیار کردن. (فرهنگ فارسی معین). ازدواج. عرس. || شوی کردن دختر. بخانه ٔ شوی رفتن دختر یا زن.
- امثال:
عروسی نکرده بچه در گهواره خواباندن، نظیر: گاو یا خر نخریده آخُر بستن. چاه نکنده منار دزدیدن. (فرهنگ عوام).

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اروسی کردن، بیوگانی کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) زن گرفتن همسر اختیار کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر