معنی عزاداری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عزاداری. [ع َ] (حامص مرکب) سوکواری.زاری. عزاپرستی. اشتغال به سوک. مصیبت. تعزیت. (ناظم الاطباء). اقامه ٔ مراسم عزا. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ عمید

عزادار بودن، سوگواری در مرگ کسی،

حل جدول

سوگواری

مراسم سوگ

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سوگواری

کلمات بیگانه به فارسی

سوگواری

مترادف و متضاد زبان فارسی

پرسه، پرسه‌نشینی، تعزیت، تعزیه، روضه، سوگواری، ماتم، مصیبت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر