معنی عسرت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عسرت. [ع ُ رَ] (ع اِمص) عسره. دشواری. (غیاث اللغات) (مجمل اللغه). دشواری و سختی و زحمت و اشکال. (ناظم الاطباء). دشخواری. و رجوع به عسره شود.
- باعسرت، مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء).
- بی عسرت، آسان و سهل. (ناظم الاطباء).
|| تنگدستی و درویشی. (مجمل اللغه). دست تنگی. فاقه. فقر. نیاز. نیازمندی. ضرورت. حاجت.

فرهنگ معین

تنگی، سختی، تنگدستی، بی چیزی. [خوانش: (عُ سْ رَ) [ع. عسره] (اِمص.)]

فرهنگ عمید

تنگی، سختی، دشواری،
تنگدستی، بی‌چیزی،

حل جدول

سختی

مترادف و متضاد زبان فارسی

افلاس، تعسر، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، دشواری، سختی، ضراء، عسر، فقر، نداری

فرهنگ فارسی هوشیار

سختی و زحمت و اشکال

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر