معنی عصبانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
عصبانی. [ع َ ص َ] (ص نسبی) منسوب به عصب، با زیادت الف و نون برای تأکید، مثل ربانی و لحیانی و برانی و روحانی و جسمانی و صمدانی. (یادداشت مرحوم دهخدا). عصب دار. دارای عصب و پی: اعالی معده را فم معده خوانند، در جرم او قوت عصبانی بیشتر از لحمانی است... و اسافل او را قعر معده گویند و در جرمش قوت لحمانی بیشتر از عصبانی است. (نزههالقلوب حمداﷲ مستوفی). و جرم مشیمیه نیز عصبانی است. (نزهه القلوب). || (اصطلاح پزشکی) آنکه روحاً ناراحت است. کسی که تعادل قوای ارادی و تسلط خود را بر اثر ناراحتی و خشم از دست داده است. || عصبی مزاج. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عصبی مزاج شود. || آنکه خشمگین باشد. غضبناک. (فرهنگ فارسی معین).
- عصبانی شدن، خشمگین شدن. چیره شدن حالت عصبانیت و خشم بر کسی.
- عصبانی کردن، خشمگین کردن. چیره کردن حالت خشم و عصبانیت بر کسی.
(عَ صَ) [ع.] (ص نسب.) خشمگین.
عصبی
تندخو، خشمگین
آشتی
دژم
برافروخته
آتشی
خشمگین، برآشفته
خشمگین
تندخو، خشمگین، خشمناک، عصبی، عصبیمزاج، غضبناک،
(متضاد) آرام، سلیم
در اصطلاح پزشکی آنکه روحاً ناراحت است، خشمگین شدن، چیره شدن حالت خشم بر کسی