معنی عضوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
عضوی. [ع َ ض َ وی ی] (ع ص نسبی) منسوب به عضاهه. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). عِضاهی ّ.رجوع به عضاه و عضاهه شود. || آنکه عضاه چرد. (از اقرب الموارد). عِضهی. رجوع به عضهی شود.
عضوی. [ع ُ وی ی] (ص نسبی) منسوب به عضو. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عضو شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
هندامیک اندامی، نهادی (آلی) (صفت) منسوب به عضو.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.