معنی علامه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
علامه. [ع َل ْ لا م َ] (اِخ) حسن بن یوسف. رجوع به علامه حلی شود.
علامه. [ع َل ْ لا م َ] (اِخ) تقی الدین راصد محمد (متوفی در سال 993 هَ. ق.). او راست: الطرق السنیه فی الاَّلات الروحانیه. (کشف الظنون).
(عَ لّ مِ) [ع - علامه] (ص.) دانشمند، بسیار دانا.
بسیاردانا، دانشمند،
بسیار باسواد
دانشمند، دانشور، عالم، علیم، فاضل،
(متضاد) جهول
بسیار دانا، تبار شناس ماریک در فرانسه پیوندی دارند با این واژه ی پهلوی نشان، فرسنگسار نشانه ی راه، درفش (صفت) نیک دانا بسیار دانشمند. بسیار دانا و فهمیده