معنی علی قیسی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

علی قیسی. [ع َ ی ِ ق َ] (اِخ) ابن بُرَید ابودعامه ٔ قیسی. مکنی به ابوالحسن. از ادیبان و راویان بزرگ بود و امیر ابونصر از وی نام برده است. وی از ابونواس و ابوعتاهیه روایت کرد، و ابن ابی طاهر و عون بن محمد کندی از وی روایت دارند. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 105).

علی قیسی. [ع َ ی ِ ق َ] (اِخ) ابن محمدبن فرحون قیسی. مکنی به ابوالحسن ومشهور به ابن فرحون. ریاضیدان و از اهل قرطبه بود. وی مدتی در فاس سکونت کرد سپس مجاور مکه گردید و در آنجا در سال 601 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

علی قیسی. [ع َ ی ِ ق َ] (اِخ) ابن محمدبن یوسف بن مسعود قیسی قرطبی شاعر. ملقب به نظام الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف. رجوع به ابن خروف (ضیاءالدین ابوالحسن...) و علی (ابن محمدبن یوسف بن...) شود.

علی قیسی. [ع َ ی ِ ق َ] (اِخ) کومی. وی پدرعبدالمؤمن بن علی قیسی کومی اولین سلطان سلسله ٔ موحدی در افریقیه بود. اصل او از قبیله ٔ کومیه است و آن قبیله، اندک مردمی در ساحل بحر از اعمال تلمسان بودند. این علی به کاسه گری اشتغال داشت و در تاریخ حبیب السیر برخی از وقایع او و پسرش عبدالمؤمن ضبط شده است. رج-وع به حبیب السیر چ خی-ام ج 2 ص 575 ش__ود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر