معنی عنبرفکن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عنبرفکن. [عَم ْ ب َ ف َ / ف ِ ک َ] (نف مرکب) عنبرفکننده. آنکه عنبر بیفکند. آنکه عنبر بیندازد:
گاوی کنند و چون صدف آبستن اند لیک
از طبع گوهرآور و عنبرفکن نیند.
خاقانی.
- گاو عنبرفکن، ماهی عنبر. عنبرماهی:
گاو عنبرفکن از طوس به دست آرم لیک
بحر اخضر نه به عمان به خراسان یابم.
خاقانی.
گاو عنبرفکن برهنه تن است
خر بربط بریشمین افسار.
خاقانی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر