معنی غربتی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
غربتی. [غ ُ ب َ] (ص نسبی، اِ) کولی. غربال بند. لولی. قرشمال. توشمال. لولی. زط. قره چی (یا غره چی). چینگانه. رجوع به لولی شود. || در تداول مردم شیراز، غیر شیرازی.
منسوب به غربت، کولی، قرشمال، بیگانه، اجنبی، بازی درآوردن فریاد و جنجال بی اندازه کردن. [خوانش: (~.) [ع - فا.] (ص نسب.)]
[عامیانه] کولی، لولی، غرشمار،
غریب
[عامیانه، مجاز] آنکه نسبت به قوانین اجتماعی بیاعتناست،
کولی
دورهگرد، غربالبند، غرهچی، قرشمال، کولی، لولی
کولی، غریبه
کولی، اندوهگین (صفت) منسوب به غربت، کولی قرشمال غریب شمار.