معنی غرغر کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
غرغر کردن. [غ ُ غ ُ ک َ دَ] (مص مرکب) آهسته سخن گفتن از سر خشم. غر زدن. (فرهنگ نظام). سخن گفتن اعتراض آمیز.لندیدن. ژکیدن. ناخشنودی نمودن با کلماتی نامفهوم. لندلند کردن. قرقر کردن. رجوع به غرغر و قرقر شود.
لند، غرغر کردن، ژکیدن
ژک
(مصدر) گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. (مصدر) زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)